کارکرد طنز و فکاهی

یکی از شاخه های مهم و تأثیرگذار در ادبیات سیاسی و اجتماعی دیروز و امروز جهان، طنز و فکاهی با انواع و اقسام آن است. آیا طنز به قول مولانا جلال الدین رومی شکل دیگر خندیدن است؟ آن جا که می سراید «عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن» یا آن که دیگر خنداندن؟ یا استهزا و دست انداختن دیگران است؟

 

 

به نظر عبید زاکانی این هنرمند فکاهی و لطیفه پرداز و طنزنگار سده های ششم و هفتم، مسخرگی و استهزای دیگران و دست انداختن ایشان به کلمات و اعمال به عنوان یک راهکار برای ستاندن حق از هر ستمگر خرد و درشتی است که به شیوه های مختلف ستم می کنند و به روی خود نمی آورند. از این رو گاه می بایست بهلول وار دیوانه نمایی کرد تا با زبان تند و آتشین، حاکمان ستمگر را برسر جای نشاند و گاه دیگر دلقکی کرد و هم چون دلقک های دربار شاهان ستمگر چون ناصری، زبان حق خواه و حق گوی مردمان شد. براین اساس عبید در زمان فشارهای مضاعف سیاسی که هیچ حربه ای برای رسیدن به مقصد و گرفتن حق از ستمگران وجود نداشت راهکار مسخرگی را نشان می دهد و می سراید: رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز، تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی.

اما همین ابزار سیاسی گاه به یک ناهنجار اجتماعی بدل می شود و اشخاص و گروه هایی با مسخرگی و طنزسازی و فکاهی پردازی و لطیفه گویی نه تنها هر لطفی را از کلام می ستانند بلکه آن را نیشتری می سازند و به جان مردمان پاک و شریف فرو می کنند.

بسیاری از تنش های جامعه که از راه مطبوعات و دیگر رسانه های گروهی ایجاد می شود نه از باب دادستاندن است و نه از باب خنداندن بلکه ابزار سیاسی برای تحقیر بخشی از جامعه می شود و به شکل یک ناهنجار زشت، امنیت اخلاقی جامعه را با خطر مواجه می سازد.

مراعات حد و مرز

به نظر می رسد برای هر چیزی در جهان، حد و مرزی است که برخی ها از آن به خطوط قرمز یاد می کنند. اصولاً قانون چیزی جز بیان کننده خط قرمزها نیست. انسان اگر بخواهد در جنگل به تنهایی زندگی کند و از جامعه دور باشد می تواند بسیاری از این قوانین را نادیده بگیرد چنان که اصولاً بسیاری از قوانین که در شهرها باید رعایت شود در روستاها معنا و مفهومی نداشته و به تعبیر برخی سالبه به انتفای موضوعی است. درمورد طنز و فکاهی و لطیفه هم باید حد و مرزی قایل شد و برای آن قوانینی به عنوان خطوط قرمز نگاشت. البته برخی از این قوانین به صورت نانوشته وجود دارد و رعایت می شود ولی این در آن اندازه نیست که از ناهنجاری های اجتماعی امروز بکاهد و یا آن را مهار و تعدیل کند.

مسخره کردن از منظر قرآن

سؤال مهمی که در اینجا مطرح است این که آیا اسلام و قرآن برای این مسأله طرح و برنامه ای دارد و آیا به نظر اسلام این اعمال و رفتار و گفتار که در جامعه به سرعت افزایش می یابد و فراگیر می شود اعمال مشروع و درستی است؟

در آیات قرآن از یک ناهنجاری به نام استهزا به معنای مسخره کردن دیگران سخن به میان آمده است. سیدحسن مصطفوی در کتاب التحقیق فی کلمات القرآن باتوجه به ریشه هزء که به معنای تحقیر است می نویسد که استهزاء یعنی انسان با هر وسیله ای، دیگری را تحقیر کند ودر طلب آن باشد. (ج۱۱ص۲۵۶)

در کتاب های اخلاقی، استهزا را مسخره کرده افراد یا برخی امور دانسته اند که بوسیله گفتار یا کردار، مانند اشاره با چشم و دیگر اعضای بدن به قصد تحقیر و توهین به دیگران صورت می گیرد، گاهی نیز با اهدافی دیگر مانند فراهم کردن زمینه خوشحالی و سرور خود و دیگران، یا تقویت روحیه خود و تضعیف روحیه دشمن، یا برای جبران کمبود شخصیت، ارضای روحیه دیگر آزاری و مانند آن انجام می پذیرد. (معراج السعاده، نراقی ص۵۰۲) البته در مواردی نیز از این روش به هدف مجازات و یا تنبیه و یا تربیت فرد و یا جامعه ای استفاده می شود که در این صورت به نظر برخی از مفسران امری پسندیده و ممدوح می باشد. (الفرقان ج۲۶ ص۲۴۴)

این مفهوم در آیات قرآنی با واژگان دیگری چون سخریه، ضحک، غمز، لمز و همز بیان شده است. البته برخی میان سخریه و استهزا تفاوت هایی قایل شده و گفته اند که استهزا در جایی به کار می رود که شخص بدون این که کاری انجام دهد ریشخند می شود ولی سخریه در آن جایی است که این ریشخند به خاطر کاری است که شخص انجام می دهد. (الفروق اللغویه ص۵۰) ضحک به معنای خنده، غمز به معنای اشاره با چشم و ابرو، همز به معنای عیب جویی در غیاب شخص و لمز به معنای عیب جویی در حضور شخص و مسخره کردن وی آمده است که همه این ها جنبه ای از ابعاد استهزا می باشد. (لسان العرب، التحقیق، کشاف زمخشری ج۴ ص۷۹۵)

ابعاد تمسخر

در آیات قرآنی از دو منظر به مسأله استهزا توجه شده است: نخست از منظر امور اعتقادی و مسایل مرتبط با آن است. این آیات که مربوط به حوزه عقیده و دین است به مسأله تمسخر مخالفان دین اشاره می کند و آنان را از این کار بازمی دارد و تهدید می کند.

دوم ازمنظر امور اخلاقی به این مسأله توجه داده شده که این گونه رفتار نه تنها در شأن مؤمنان نیست بلکه ناهنجاری است که می بایست از آن پرهیز کرد. از این رو قرآن با اشاره به منشأ این ناهنجاری و آثار و پیامدهای اجتماعی و روحی و روانی آن و بیان عاقبت این کار به کسانی که در این وادی به استهزای مؤمنان می پردازند و آن را امری عادی برمی شمارند هشدار داده و تهدید به مجازات و کیفری سخت در آخرت می کند.

ریشه های روانی و اجتماعی تمسخر

از نظر قرآن ریشه های متعددی را می توان برای این ناهنجاری اخلاقی برشمرد. از جمله علل این رفتار جهل و نادانی است. به این معنا که انسان جاهل بدون توجه به مسایل و فهم و درک درست آن تنها بر پایه ظاهر حکم کرده و رفتاری را به تمسخر می گیرد که اگر خوب دقت کند و در آن تأمل نماید درمی یابد که این دسته از رفتارها در آن اندازه نیست که بتوان آن را زشت شمرد و به تمسخر گرفت. بسیار دیده شده است که برخی از استهزاکنندگان بدون فهم مسأله به تمسخر کردن می پردازند. (بقره آیه۶۷)

دومین عاملی که موجب می شود تا شخص یا گروهی به تمسخر دیگران بپردازند خود برتر بینی و غرور و خودخواهی قومی و نژادی است. این که انسان خود را برتر از دیگران بداند باعث می شود که دیگران را خوار و کوچک شمارد و به استهزا رفتار و کردار دیگران اقدام کند و برای آنان جوک و لطیفه بسازد. این دسته از اشخاص و یا گروه های اجتماعی و یا قومی بر این باورند که خودشان از دیگران بهتر هستند و به تعبیر قرآنی خود را خیر و خوب می یابند و هر آن چه خود می کنند و یا می گویند به عنوان گفتار و رفتار پسندیده دانسته و آن را برتر می یابند. این از خود متشکر بودن موجب می شود تا دیگران را تمسخر کنند.

خداوند در آیه ۱۱ سوره حجرات با اشاره به این مسئله می فرماید کسانی که خود را بهتر می یابند و از خود متشکر هستند به استهزا و تمسخر اقوام دیگر می پردازند. اگر این افراد به خودشان و آنانی که مسخره شان می کنند خوب آنگاه کنند و با دقت و تأمل بنگرند شاید آنان را از خود بهتر بیابند.

انگیزه تمسخر دیگران

به نظر می رسد دو دسته هستند که علاقه شدیدی به تمسخر دیگران دارند. یکی گروه های قومی و یا اجتماعی که به جهت اختلاف طبقاتی اجتماعی و یا قومی یا دسته بندی های حزبی و گروهی به تمسخر دیگران به عنوان یک گروه و یا قوم و یا طبقه اقدام می کنند و برای آنان جوک و لطیفه می سازند و دیگر گروه زنان می باشند.

سخن از این نیست که زن و یا مردی این کار را می کند بلکه سخن از زنان (به عنوان یک جنس) و یا گروه ها (قوم) است که به این کار اقدام می کنند و برای گروه های دیگر و دسته ای از زنان این جوک ها را می سازند. تأکید بر زنان از آن روست که گروهی از زنان هرگاه در یک جا گرد هم آیند به تمسخر جماعت دیگری از زنان می پردازند و آنان را دست می اندازند با این باور که خودشان از نظر گفتار و رفتار، پسندیده تر از آن گروه هستند. از این رو خداوند برای این که این ناهنجاری را از ایشان دور سازد به آنان هشدار می دهد که اگر از جهل خود دست بردارند و در رفتار دیگران دقت کنند، متوجه می شوند که آنان شاید از خودشان بهتر بوده و رفتار و گفتارشان پسندیده تر باشد.

انسان هرگاه خودش را بیش از اندازه باور داشته و به خود مغرور باشد دیگری را پست و خرد می انگارد و خوار و خفیف می دارد و به تمسخر رفتار و گفتار آنان می پردازد. از این روست که یکی از علل سرپیچی از دعوت پیامبران و عدم گرایش به حق و حقیقت این است که خود را برتر یافته و مغرور به خود شده و از خود متشکر باشد. (جاثیه آیه ۸ و ۹ و نیز ۳۱ تا ۳۵)

قرآن توضیح می دهد کسانی خود را برتر می دانند و در دام غرور می افتند که خود را در جایگاه اجتماعی و یا علمی برتر بیابند. بنابراین ریشه غروری که موجب می شود دیگران را پست و حقیر بشمارند و به تمسخر آنان بپردازند، جایگاه اجتماعی و علمی آنان است. (غافر آیه ۸۳) آن گاه خداوند بیان می دارد که اگر خوب می نگریستند، این علم آنان جهل و اوهامی بیش نیست و این که جایگاه اجتماعی که با پول و قدرت به دست آورده اند در پیشگاه الهی هیچ و پوچ است و نه علم بلعم باعورایی و نه گنج قارونی برای آنان عزت و افتخاری پدید نمی آورد. (قصص آیه ۷۸) زیرا این علم و استغنا است که آدمی را به هلاکت واقعی و خواری قطعی می اندازد و در نهایت آن که بازنده است مسخره کنندگان هستند، چنان که خود در قیامت می گویند مردمانی که ما تمسخرشان می کردیم کجایند؟ (مطففین آیه ۲۹ تا ۳۵)

به هر حال رفاه و سرخوشی از عوامل مهم مسخرگی دیگران است. کسانی که از امکانات و رفاه دنیوی بالایی برخوردارند خود را از طبقات عادی مردم برتر دانسته و برای آنان جوک و لطیفه می سازند و یا رفتار ایشان را مسخره می کنند. در فیلم های بسیاری دیده شده است که مردم عادی و فقیر را به عنوان مترسک های خنده نشان می دهند. این از آن روست که طبقات بالای اجتماعی به جهت رفاه و دارایی از خود متشکر بوده و خود و رفتار و گفتار خویش را برتر و نمونه دانسته، سخنان و رفتار مردم فقیر را ناپسند و زشت می شمارند. قرآن بیان می دارد که سرخوشی چگونه آفت جان این افراد و گروه ها می شود و در دام غرور می افتند و به تمسخر دیگران می پردازند. (بقره آیه ۲۱۲ و جاثیه آیه ۳۴ و ۳۵)

ریشه دیگری که قرآن برای تمسخر بیان می کند دشمنی و انتقام از دیگران است. هرکسی که از شخصی و یا گروهی ضربه خورده باشد و در برابرش کم بیاورد با روش ناهنجار تمسخر می کوشد تا خود را بازسازی کند و روحیه از دست رفته اش را بازگرداند و به خود وجاهت و منزلت دروغین بخشد. از این رو می کوشد تا با حربه تمسخر، جبران شکست کرده و از طرف مقابل انتقام بگیرد. بسیاری از جوک ها و لطیفه های سیاسی که برای اقوام و گروه های نژادی ساخته شده است از این رو بوده است.

در زمان شکست رضاشاه برای رشتی ها و آذری ها جوک هائی ساخته شد تا جبران ضربه ای که از آنان خورده بود باشد و از آنان انتقام بگیرد. در گذشته داستان های بسیاری درباره قمی ها و کاشی ها ساخته بودند چون می خواستند آنان را به خاطر شیعی گری، تحقیر کنند.

بسیاری از لطیفه های تاریخی جنبه سیاسی داشته و برای انتقام ساخته و پرداخته می شود. قرآن با اشاره به ریشه تمسخرپیشه گی می فرماید: وقتی شما به نماز می ایستید دشمنان شروع به استهزا و تمسخر شما می کنند تا از شما انتقام بگیرند. این مسخرگی و بازی ها و شکلک هایی که در می آورند از روی کینه خواهی و انتقام جویی است. (مائده آیه ۵۸ و ۵۹)

از نکته هایی که در این آیه آمده است آن که از لعب یعنی بازی سخن می گوید. لعب در فرهنگ قرآنی نوعی بازی کودکانه و بیهوده و بی هدف است. در این جا بیان می دارد که دشمنان برای انتقام گیری به بازی روی می آورند و مسخرگی پیشه می کنند تا شما را بیازارند.

اگر بخواهیم ریشه دیگری برای تمسخر بیابیم باید به مسئله نادیده گرفتن رفتار ناپسند خود از سوی مسخره کنندگان اشاره کرد. قرآن بیان می دارد که مسخره کنندگان اعمال بسیار زشت و نابهنجار خود را نمی بینند و بر خود کور و بر دیگری بینایند. پس به این دلیل دیگران را مسخره می کنند و رفتار زشت خود را نمی بینند. (روم آیه ۱۰ و نیز جاثیه آیه ۷ و ۸)

آثار و پیامدهای تمسخر

در این جا می توان از دو منظر به پیامدها نگریست؛ یکی آن که درباره آثار اجتماعی و روحی و روانی و یا به زبان دقیق تر از مسئله مجازات مسخره کنندگان به عنوان آثار سخن بگوییم و بیان داریم که قرآن چه مجازاتی برای این عمل زشت و نابهنجار مشخص کرده است. چنان که در برخی از کتب بر پایه آموزه های قرآنی و بیانات الهی به مجازات تمسخرکنندگان به عنوان آثار و پیامدهای استهزا اشاره شده و بیان گردیده است که از آثار این عمل در دنیا و آخرت می توان به حبط اعمال، ارتداد، حسرت در قیامت و خواری و ذلت و عذاب اخروی اشاره کرد.

دوم آن که از منظر آثار اجتماعی و تأثیرات زیانبار تمسخر بپردازیم. در این جا به این بخش بیشتر توجه می دهیم تا دریابیم که قرآن چه آثار و پیامدهایی برای این رفتار نابهنجار بیان می کند.

از آثار نخست این عمل نابهنجار می توان به مسئله دامن زدن به اختلافات میان قوم ها و گروه ها اشاره کرد. به این معنا که مومنان را از یک دیگر دور ساخته و الفت و عشق را از ایشان می راند و موجبات عداوت در میان ایشان را فراهم می آورد. از این روست که قرآن در سوره حجرات از اموری چون غیبت و تمسخر بازداشته و از مومنان خواسته که این شیوه رفتاری را کنار گذاشته و به تمسخر و غیبت دیگران نپردازند. (حجرات آیه ۱۱)

دومین پیامدی که می توان بدان اشاره کرد مسئله ارتداد است. کسانی که به تمسخر دیگران و به ویژه مومنان می پردازند با این روش دل هایشان می میرد و اندک اندک از دایره ایمان خارج می شوند. (توبه آیه ۶۴ تا ۶۶)

سومین اثر و پیامد تمسخر دیگران فراموشی خداوند است. به این معنا که موجب می شود تا دل ها سخت شده و یاد خدا و قیامت از دل ها بیرون رود. (جاثیه آیه ۳۴ و مومنون آیه ۱۱۰)

راهکارهای رهایی از تمسخر

برای رهیدن از این نابهنجار اجتماعی و اخلاقی، قرآن دستور می دهد که مومنان افراد تمسخر کننده را پند دهند (هود آیه ۸۷) و از هم نشینی با آنان پرهیز نمایند. (انعام آیه ۶۸ و حجر آیه ۹۴) و از دوستی با آنان خودداری کنند.(مائده آیه ۵۷) و در صورتی که این کار از سوی دشمنان خدا و دین صورت گیرد به مقابله به مثل هم اقدام کنند.(هود آیه ۳۸)

استهزای پسندیده

استهزا و تمسخر هر چند بیشتر به عنوان نابهنجار و صفت ضداخلاقی و ناپسند شناخته می شود اما بشر گاهی از آن به عنوان ابزاری تنبیهی و یا مجازات و یا اصلاح و هدایت دیگران بهره می جوید چنان که در دوران ما این روش به عنوان یکی از روش های بازسازی اخلاقی و گاه تنبیه و مجازات گناهکاران و افراد ناسالم اجتماعی و تخریب ناهنجاری ها بهره گرفته می شود و همانند آتش که گاه برای خاموش کردن آتش استفاده می شود، این نابهنجار برای نابودی نابهنجار مورد استفاده قرار می گیرد.

قرآن نیز از همین اسلوب گاه برای بازسازی اخلاقی و بازگرداندن افراد به مسیر درست تکاملی و هدایت بهره می گیرد.(من اسالیب التربیه فی القرآن ص ۱۵۱)

روش قرآن بیشتر در قالب تمثیل و تشبیه به کار رفته است تا خطاکاران، کافران و مشرکان را به مسیر درست بازگرداند. چنان که در سوره مدثر آیه ۵۰ مشرکان را به گورخرانی تشبیه می کند که از جلو شیر می گریزند. یا دانشمندان و عالمانی را که به کتاب و دانش خود عمل نمی کنند به خران باربری تشبیه می کند که کتاب هایی بر روی آنها نهاده شده(جمعه آیه ۵) و نیز از عموی پیامبر که به کنایه به عنوان ابولهب (پدر آتش دوزخ) و یا از زنش به حماله الحطب(هیزم آور دوزخ) (سوره تبت آیه ۱و ۳) و از صدای بلند به صدای خرای یاد می کند. (لقمان آیه ۱۹)

گاه انسان متکبر و مغرور را با لحن تمسخر گونه ای خطاب می کند و می فرماید: تو نمی توانی با این گونه رفتار زمین را بشکافی و یا در بلندی به کوه ها هم نمی رسی (اسراء آیه ۳۷) و یا به زبان ابراهیم، بت پرستان را مسخره می کند و می گوید: به حتم این بت بزرگ بوده که از حسادت، بتان را شکسته است. (انبیا آیه ۶۳) این همه برای این است که اهل باطل و کفر حق را بازشناسند و از آن مقام که برای خودساخته و نشسته اند فرود آیند و به راه هدایت درآیند.