سلام علیکم.

بنده هر گاه بلایی به سرم می آید به خدا نزدیک می شوم اما وقتی که بلا بر سرم نیامده هر چند هم که دعا بخوانم و ... باز آن قربی که موقع بلا به خداوند داشتم را ندارم. می خواستم بدانم بدون اینکه بلا به سرمان بیاید چگونه می توانیم به خداوند قربِ موقع نزول بلاها را پیدا کنیم؟

یک سؤال دیگر بنده این است که آیا بر سر متقیان که اصلاً گناه نمی کنند هم بلا می آید؟ مثلاً چند وقت در زندگیشان یک مشکل بسیار بد و رنج آوری پیدا شود و بعد از چند سال حل شود؟ اگر اینطور است پس این که من از یک روحانی شنیدم که به این آیه که در قرآن آمده: *و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیءٍ قدراً* اشاره کردند و گفتند یکی از عواقب متقی بودن این است که در زندگی انسان گیر و گور نیست، چه؟

یک سؤال دیگر بنده راجع به قسمتی از آیه که به توکل اشاره کرده است می باشد. سؤالم این است که آیا می شود کسی بر خدا توکل کند و بخاطر ترس از غیر خدا و ...، توکلش فایده نداشته باشد؟

اجرکم من الله.

 

..........................................

علیکم السلام.


پاسخ پرسش اول.

امتحانها، ابتلائها، بحرانها، مشکلات و کمبودها لازمه ی زندگی دنیای و بندگی خدا است، و همه ی انسانها حتی پیامبران و اولیاء بدون استثناء امتحان می شوند، هر کس مقام و موقعیتش بالاتر امتحان و ابتلایش فراوان تر و سخت تر است. مهم در اینجا شناخت و نحوه ی برخورد با آنها است.
برای بسیاری از انسانها در موقع امتحانها، ابتلائها، بحرانها، مشکلات و کمبودها، چون قطع امید از تمام یا خیلی از اسباب و علل ظاهری می شود، احساس نیاز درونی و فطری آنها بیدار شده و مضطر به یک قدرت قاهر برای رفع آنها پیدا می کنند و در این حالات دعا و التماس و نزدیکی به خداوند قادر مطلق بیشتر می شود، اما وقتی که دوره ی اضطرار و بحرانها، مشکلات و کمبودها به لطف و قدرت خداوند پایان می پذیرد، دوباره به همان حالت قبل بر می گردند، و آن حالت نیاز، دعا و قرب به خدا دیگر نیست و یا بسیار کم است.
اما پیامبران، اولیاء و بندگان واقعی خدا این طور نیستند! آنها همواره خود را در همه چیز و در تمام حالات، نیازمند و مضطر به خالق عالم و آدم، و عله العلل و مسبب الاسباب یعنی خدای بی همتا می بینند، لذا همواره به یاد او هستند و فرامین او را در خلوت و جلوت انجام می دهند و او هم به یاد آنها و همراه آنها و یاریگر آنها است.
در حقیقت پیامبران، اولیاء و بندگان واقعی خدا از امتحانها، ابتلائها، بحرانها، مشکلات و کمبودها به عنوان فرصت تکامل و قرب بیشتر استفاده می کنند، و با صبر، علم، حلم، استقامت، توکل، توسل و تلاش افزون تر پیش می روند، نمونه ی بی نظیر آن حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه)، و حماسه ی جاودان کربلا است.
پس یاد خدا در همه جا و همه حال و احساس نیاز دایم و احساس اضطرار در همه چیز به او، و عدم غفلت از او و انجام فرامین الهی در خلوت و جلوت، و مراقبه و محاسبه بر آن باعث قرب بیشتر و تکامل روز افزون تر می شود.

 

پاسخ پرسش دوم.

به نوعی در مطلب اول ذکر شد، که امتحانها، ابتلائها، مشکلات، کمبودها، موانع در سر راه زندگی همه است حتی انبیاء و اولیاء و متقین، اما چیزی که هست نوع و شدت امتحان و ابتلاء و ... آنها با ما فرق می کند. و فرق دیگر این است که آنها با پیشه کردن دائمی تقوا در زندگی به عنوان تنها راه برون رفت از امتحانها، ابتلائها، مشکلات، کمبودها و موانع موفق و سر بلند بیرون می آیند اما ما به خاطر شک در اندیشه و تردید در انگیزه در تقوا و پرهزگاری زیاد موفق نمی شویم.
بنابر این، طبق آیه ی شریفه «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیءٍ قدراً»، اگر کسی تقوا را پیشه خود سازد راه خروج از بن بستها، مشکلات و ... به او نشان می دهند و این مربوط به همه است حتی انبیاء و اولیاء، گر چه آن بزرگواران در درجات بالا و والا آن قرار دارند.

 

پاسخ پرسش سوم.

حقیقت توکل به خدا با ترس از غیر خدا سازگار نیست، البته با غیر خدای شرور، باید به اسباب و راههایی مثل تقیه و توریه و ... برخورد کرد تا از شرش در امان بود و این عین توکل است و با ترس فرق دارد.
در «المحجة البیضاء» در بحث حقیقت توکل چنین مى خوانیم: «توکل از درهاى ایمان است، و تمام ابواب ایمان داراى سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توکل است، سپس به شرح علمى که ریشه توکل را تشکیل مى دهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکل است تشریح مى کند، و بعد از بیانات طولانى به حقیقت توکل مى رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر مى نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونى پرداخته و آثار توکل را در حرکات و سکنات انسانى برمى شمرد.
در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) مى خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: «ما التوکل على الله عز و جل: توکل بر خداوند بزرگ چیست؟» عرض کرد: «العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطى و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق؛ حقیقت توکل علم و آگاهى به این است که مخلوق نه مى تواند زیانى برساند و نه سودى، و نه چیزى ببخشد، و نه از او باز دارد، و(دیگر) به کار بستن یأس از خلق است(یعنى همه چیز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)».
سپس فرمود: «فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوى الله و لم یرج و لم یخف سوى الله، و لم یطمع فى احد سوى الله، فهذا هو التوکل؛ هنگامى که بنده خدا چنین باشد، جز براى خدا عملى انجام نمى دهد و امید و ترسى جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمى بندد، این است حقیقت توکل »! .
در حدیث دیگرى مى خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکل چیست؟ فرمود: «لاتخاف سواه، توکل این است که از غیر خدا نترسى ».
از این تعبیرات به خوبى استفاده مى شود که روح توکل انقطاع الى الله یعنى بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که داراى این روحیه نباشد به حقیقت توکل نایل نشده است.
در عین حال در روایات اسلامى شدیدا این معنى نفى شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادى باشد. در حدیث معروفى مى خوانیم: مرد عربى در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلت على الله!» پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعقلها و توکل؛ شتر را پایبند بزن و توکل بر خدا کن »! (با توکل زانوى اشتر ببند).
در حدیث دیگرى همین معنى به صورت دیگرى آمده است، و آن انیکه مرد عرب از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکل کنم یا پایبند بزنم و توکل کنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پایبند بزن و توکل کن ».
روى همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(ص) پر است از تعبیراتى که نشان مى دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادى استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتى با توکل ندارد، در یک جا مى فرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم...؛ هر نیرویى را در اختیار دارید براى مقابله آماده کنید و از اسبهاى ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید»! .
قرآن در کیفیت نماز خوف در میدان جنگ مى فرماید: «...ولیاخذوا حذرهم و اسلحتهم...؛ (حتى هنگامى که گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمین نگذارند».
به این ترتیب حتى در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکل منافات ندارد.
شخص پیامبر اکرم(ص) هنگامى که مى خواست از مکه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «توکلت على الله » حرکت نکرد، بلکه براى اغفال دشمن از یک سو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى دیگر شبانه به طور مخفى از مکه بیرون آمد و از سوى سوم به جاى اینکه به طرف شمال یعنى به طرف مدینه حرکت کند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى که دشمن مایوس شد مکه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالى که مرتبا از بیراهه مى رفت، شبها حرکت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدینه رسید.
بنابراین روح توکل که تمام وجود پیامبر(ص) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت کند.
اصولا مشیت خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم براى رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شى ء سببا؛ اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت براى هر چیزى سببى قرار داده است ».
بنابراین بى اعتنایى به عالم اسباب نه تنها توکل نیست بلکه به معنى بى اعتنایى به سنت هاى الهى است، و این با روح توکل سازگار نیست.