در پاسخ به کسانی که می گویند خداوند چرا مرا آفرید، من نمی خواستم به دنیا بیایم که این همه بلا و رنج و ... متحمل شوم، چه باید گفت؟(اصلا خداوند چرا دست به خلقت من زده؟)

۱ـ انسان قبل از پیدایش و وجود یافتن کجا بود که خواسته ای هم داشته باشد؟!! او زمانی دارای خواسته شد که وجود یافت. خواستن و نخواستن از آثار وجود است ، لذا من نمی خواستم موجود شوم یک تعبیر خودانکارگر و خودمتناقض است.
۲ـ اینکه برخی می پرسند :«خداوند چرا مرا آفرید، من نمی خواستم موجود شوم» حقیقتاً اعتراض به وجود یافتن خودشان نیست چرا که اساسا هیچ موجودی به طور واقعی و جدی عدم را بر وجود ترجیح نمی دهد.
۳ـ رنج و درد و فقر و بیماری و غم و غصّه و امثال این امور همگی اموری عدمی هستند. فقر عدم ثروت است ؛ منشاء درد و بیماری ، عدم نظم و اعتدال در بدن است و نظم و اعتدال از اوصاف وجودی هستند ؛و بیماری ظهور بی نظمی بدن است ؛ غم و غصّه نیز ناشی از فقدان چیزی هستند ؛ رنجی که نابینا و شخص فلج و امثال آنها می برند همگی ناشی از عدم یک عضو است و ... بر این اساس ، افرادی از این دست در حقیقت از اینگونه عدمها به ستوه آمده اند نه از وجود داشتن خودشان. اینکه این افراد می گویند: من نمی خواستم موجود شوم ، ناشی از این است که وجود نداشتن را مساوی با راحتی می انگارند.
پس در مواجهه با این گونه افراد ، باید سعی نمود حکمت نهفته در رنجها و بلاها و دردها و ... را برایشان بیان نمود تا متوجّه شوند که این گونه امور همانند سختی هایی هستند که یک ورزشکار تحمّل می کند تا بدنی ورزیده داشته باشد. او چون به فایده ی این تمرینات سخت ، واقف است بدون هیچ زوری و کاملاً داوطلبانه و بلکه با صرف هزینه آن تمرینات سخت را انجام می دهد ولی افرادی از همین تیپ که هزینه گذاشته به باشگاه می روند چه بسا هنگام خدمت سربازی از زیر تمرینات فرار کنند در حالی که هدف این تمرین نیز ورزیده ساختن بدن است ؛ امّا چون این شخص متوجّه هدف نیست و آن را نوعی تحمیل می پندارد لذا سعی می کند از انجام تمرینات شانه خالی کند. همینطور برخی دانش آموزان در زمان تحصیل سعی می کنند زیر بار سنگینی امتحان نروند ولی همین افراد وقتی قبولی از کنکور را هدف قرار می دهند نه تنها تن به امتحان می دهند بلکه با صرف هزینه های زیادی در کنکورهای آزمایشی نیز شرکت می کنند