.
1.
از جمله نویسندگان که هنوز شهره می باشد صادق هدایت است ، او نویسنده ای بود نه وطنش را دوست می داشت نه به عقاید هم وطنانش احترام می گذاشت تا می توانست در داستان هایش به عقاید شیعیان حمله می برد ، و تا می توانست ذهن تخیل و توهم را در داستان های خود پرورش می داد ! در آخر نیز با ضلالت در خانه ی خود در پاریس ( که پاریس را با قید خودمان ! نقل میکرد ) خودکشی کرد و مرد !
برای آشنایی با چنین چهره جنجالی به چند نمونه از عقاید وی اشاره می کنیم :
1.صادق هدایت همجنس بازان کاباره را از تعزیه خوانان سید الشهدا علیه السلام کمتر می داند !
: فرزانه (رفیق صادق هدایت ) در کاباره پاریس به همراه صادق هدایت بود او پس از انکه متوجه می شود کسانی که لا آرایش زانه و لباس زنانه از آنها پذیرایی می کنند مرد هستند به صادق هدایت می گوید : آدم یاد تعزیه های خودمان می افتد که مرد ها رل زن را بازی می کنند ! هدایت (که در واقع باید او را ضلالت نامید ) در جواب می گوید : مرده شور ! چقدر اظهار لحیه می کنی ! جای اینکه شکر کنی که به هم چو جایی آوردمت که در خواب هم نمی دیدی می خواهی مرا ازینجا خرکشان ببری تو تکیه !( یاد صادق هدایت ص 626)
2.احمد فردید فیلسوف ایرانی که با صادق هدایت آشنا بود در مورد وی می نویسد :
هدایت به تمام سنن گذشته بدو بیراه می گفت و به آداب و رسوم خانوادگی بدون اینکه از این آداب و رسوم گذشته باشد دشنام می داد ! (اندیشه های صادق هدایت ص 628)
3.در پاریس وقتی به رستورانی ایرانی به همراه رفیق خود میرود به وی گوید :
حس می کنی ؟ بوی گند اغذیه ایرانی را حس می کنی ؟
دقت کردم راست می گفت ! بوی کباب و قرمه سبزی می آمد ! (آشنایی با صادق هدایت ، ص 144 )
او در نامه اش به مجتبی مینوی در مورد بازگشت به ایران چنین می نویسد :
از فکر برگشتن به مملکت مشدی نقی و مشدی تقی لرز به تنم می افتد ! و یک تنوع آشوب کهنه تو حلقم میاد ! (صادق هدایت از افسانه تا واقعیت ص 30 )
.
2.
افکار و اندیشه های صادق هدایت و علت طرد او چه بود؟
صادق هدایت فرزند اعتضاء الملک و از خاندان اشراف ایران بود، وی در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ هـ . ش در تهران تولد یافت و بیشتر عمر خود را در تهران سپری کرد. او برای تحصیل به فرانسه رفت و بیشتر اوقات خود را به سیر و سیاحت گذراند. سپس به ایران بازگشت و سال ۱۳۱۵ هـ . ش به بمبئی رفت و در آنجا زبان پهلوی را فرا گرفت و پس از بازگشت در سال ۱۳۲۴ به مدت دو ماه در تاشکند ازبکستان (شوروی سابق) اقامت جست و عاقبت روز ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ هـ . ش در پاریس به وسیله گاز خود کشی کرد.
دوره حیات صادق هدایت و آثار به جا مانده از او را می توان از چند زاویه مورد بررسی قرار داد:
۱٫ افکار و عقاید صادق: وی هنگام جوانی که در پاریس اقامت داشت به عقاید مذهبی یوگا و کیش بودایی روی آورد و همان اوقات بود که مجسمه کوچک بودا را خرید و از آن پس همیشه آن مجسمه بر روی میز او دیده می شد و پس از آن به حزب توده (کمونیست) گرایش پیدا کرد و با تعدادی از شخصیتهای این حزب رابطه ای نزدیک داشت تا جائی که حتی اتاق شخصی خود را برای فعالیت این گروه در اختیار آنها گذاشته بود. در پایان عمر به تحصیل زبان روسی همت گماشت و به مطالعه آن می پرداخت.(۱)
۲٫ آثار و تألیفات صادق هدایت: گذشته از مقالاتی که از وی در مجله ها به طبع رسیده تألیفات متعددی دارد که از این قرار است: ۱- داستانها: زنده بگور، ولنگاری، حاجی آقا، فردا، توپ مروارید. ۲- نمایشنامه ها: پروین دختر ساسان، مازیار، افسانه آفرینش. ۳- آثار تحقیقی: فوائد گیاه خواری، انسان و حیوان، ترانه های خیام، پیام کافکا. ۴- سفرنامه ها: اصفهان نصف جهان، در جاده نمک. ۵- فرهنگ عامه: اوسانه، نیرنگستان، فلکلور یا فرهنگ توده. ۶- گجسته ابالش، کارنامه اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن، یادگار جاماسب، زند و هومن سن، شهرستان ایران شهر ترجمه از متن پهلوی. ۷- دیوار، مسخ گراکوس شکارچی: ترجمه از فرانسه.(۲)
۳٫ علل مطرود بودن از اسلام: با مرور در زندگی صادق هدایت و مطالعه نوشته ها و گفته های وی نکات زیادی در این خصوص روشن می شود که قسمتی از آنها در پی می آید:
۱٫ صادق با وجود اینکه در سرزمین اسلامی و از پدر و مادر مسلمان تولد یافت، به کیش بودائی در آمد و بعد از آن نیز به حزب توده گروید. حکم چنین شخصی در اسلام به روشنی بیان شده است.
۲٫ در لا به لای آثار و نوشته های او مطالبی به چشم می خورد که در نقض آیات قرآن، و آرمان انبیاء و ائمه ـ علیهم السلام ـ می باشد.(۳)
۳٫ اغلب آثار او رنگ و بوی غیر اسلامی دارد و بیشتر درباره ایران باستانی می باشد.
۴٫ اقدام به خود کشی یکی از بزرگترین گناهانی است که در اسلام شدیداً از آن نهی شده خداوند متعال در قرآن شریف می فرماید: … و لا تلقو بایدکم الی التهلکه … «با دست خود خویشتن را در هلاکت نیندازید»(۴)و امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: «هر کس عمداً خود کشی کند در آتش دوزخ جاودانه است».(۵)علی رغم این انزجار شرع مقدس و نهی آن، صادق هدایت در طول عمر خود دو مرتبه اقدام به خود کشی کرد، در مرتبه اول خود را به رودخانه انداخت. ولی نجات داده شد و در مرتبه دوم در و پنجره و سوراخهای حمام خانه اش را بست و گاز را باز کرد و در وسط حمام دراز کشید و بدین وسیله خود کشی کرد. اقدامات او اتفاقی نبود چون وی علاقه خاصی به خود کشی داشت، او به دوستانش می گفت: «بعضی ها همه عمر مجذوب خود کشی هستند و مقاومت آنها در برابر این کشش بیهوده است» و همچنین گفته بود: «خود کشی با گاز آسانترین نوع خودکشی هاست، تخیلات شیرین و کیفی (لذتی) که ایجاد می کند، اضطراب و وحشت مرگ را از آدم دور می سازد.»(۶)
در نتیجه: شخصی که از لحاظ اعتقادی گرایش به مذاهب الحادی داشته باشد و با گفتار و نوشتار خود موضعی متضاد با دین مبین اسلام داشته باشد، طبیعی است که هیچگونه جایگاهی بین مسلمین نداشته باشد و از سوی آنان طرد شود، او دین اسلام را قبول نکرده بود تا از اسلام طرد شود، بلکه وی همیشه افکار ضد اسلامی داشته و با اسلام مبارزه می کرد.
پاورقی:
۱٫ دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، چاپ دوم، چاپ گستر، ۱۳۷۷ هـ . ش، ج ۱۰، ص ۱۴۷۸۶٫
۲٫ همان.
۳٫ هدایت، صادق، نیرنگستان، تابان امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۴۲ هـ . ش، ص ۱۸٫
۴٫ بقره:۱۹۵٫
۵٫ کلینی، اصول کافی، چاپ اول، ۱۳۷۰ هـ . ش، صدرا، اسوه، ج ۶، ص ۵۰۱٫
۶٫ آرین پور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، تهران، ممتاز، زوار، چاپ اول، ۱۳۷۴ هـ . ش، ج ۳، ص ۷ – ۳۴۴٫
.
3.
صادق هدایت، آنگونه که بود
محمدرضا سرشار
«وای به حال مملکتی که من بزرگترین نویسندهاش باشم!»
(صادق هدایت1)
صادق هدایت در سال 1280 ه . ش. در یک خانوادة اشرافی رو به زوال، که اعضای آن در هر دو رژیم قاجار و پهلوی، صاحب مناصب بالای سیاسی، نظامی و قضایی بودند، به دنیا آمد.
جدش، رضا قلیخان هدایت طبرستانی (1215ـ1288 هـ . ق.)، ملقب به «للـهباشی»، از رجال دورة قاجار، شاعر و صاحب تذکرة مجمع الفُصحا، اجمل التواریخ (تاریخ مختصر ایران)، روضة الصفای ناصری (سه مجلد؛ در تکمیل روضة الصفای خواندمیر) و برخی آثار دیگر بود. او در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل پرداخت. سپس به دربار محمدشاه و ناصرالدینشاه راه یافت؛ و از سوی ناصرالدینشاه، به ریاست مدرسة دارالفنونْ منصوب شد. در دوران بازنشستگی، مدتی مربی مظفرالدین میرزا ـ ولیعهد؛ که بعدْ شاه شدـ بود. به همین سبب، به او، عنوان «للـهباشی» داده شد.
به نوشتة مؤلف کتاب چند مجلدی نهضت روحانیون ایران، «للـهباشی، صوفی تمام عیار و درویش بیبند و بار»ی بود، که نسبت به علما و مجتهدانْ کینه داشت. به همین سبب، در کتاب روضة الصفای ناصری خود، دخالت مجتهدان در جنگ علیه متجاوزان روس را سخت نکوهش کرد، و گناه شکست در آن را، به گردن آنان انداخت. او در بخشی از این کتاب، نوشت: «عوام کالانعام، علما را بر عوامل سلطان رجحان دادند، و کمر به جهاد بستند.2»
پدربزرگ صادق هدایت، جعفر قلی خان نیّرالملک، رئیس مدرسة دارالفنون و وزیر علوم (1275ـ1283 ه.ق.)، مدیر مؤسسة نظام، رئیس معارف استان فارس، حاکم مراغه، رئیس شرکت شیلات، مدیرکل ثبت اسناد و املاک، و رئیس الوزرا (نخست وزیر)، در رژیم قاجار بود.
پدر صادق هدایت، قلی خان، ملقب به اعتضاد الملک، در زمان قاجار، سالها حاکم شهرهای مختلف، مُشیر و مشاورِ وزرا و نخست وزیران، و مدیرکل ادارات و سازمانهای بزرگ بود. با سقوط رژیم قاجار و روی کار آمدن رضاخان میرپنج، منصب بالایی ـ همچون گذشتهـ به او داده نشد. اما باز، از کارمندان عالی رتبة حکومت رضاخان بود؛ که از جملة مناصب وی در این دوران، میتوان به سرپرستی مدرسة نظام اشاره کرد.
مادر صادق هدایت، زیورالملوک، دختر مخبرالسلطنة بزرگ، و نوة اعتضاد الملک بود.
برادر بزرگ صادق هدایت ـ محمود هدایتـ حقوقدان، معاون نخست وزیر (شوهر خواهرش، رزمآرا)، قاضی دیوان عالی کشور، و برادر دیگرش ـعیسیـ از افسران ارشد (سرلشکر) و رئیس دانشکدة افسری، در دوران سلطنت پهلوی بودند.
مخبرالسلطنه ـپسرعموی صادق هدایتـ نویسنده، وزیر فواید عامه (1305هـ .ش.) و دوبار (در سالهای 1306 و 1309 ه .ش.) نیز نخست وزیر رضاخان بود. او همان کسی است که نهضت شیخ محمد خیابانی را متلاشی کرد، و در زمان ورود او به تبریزْ به عنوان والی جدید آن خطه (1338 هـ .ق.)، آن روحانی مجاهد و آزاده، که هم در برابر فشار روسهای تزاری متجاوز و هم حکومت فاسد مرکزی (قاجار) ایستاده بود، در تبریز، به قتل رسید.
مخبرالسلطنه، همچنین، در زمان نخست وزیری خود، از عوامل مهم باقی ماندن هدایت در اروپا برای ادامه تحصیل، با وجود پیشینة ناموفق او در این کار، بود.
یکی از خواهران صادق هدایت، مُطَلَّقه بود، و در خانة پدری زندگی میکرد. خواهر دیگر او، همسر سپهبد علی رزمآرا، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، و سپس نخست وزیر محمدرضا پهلوی (از تیر تا شانزدهم اسفند 1329 ش.) بود؛ که به سبب اقدامات خائنانه و خلاف شرعش در این سِمَت، از سوی خلیل طهماسبی ـ از گروه فدائیان اسلامـ اعدام انقلابی شد.
«در کل،در طایفة اینها، سرلشکر و وزیر، زیاد بود.3»
خانواده، همچنین، صاحب گماشتهای نظامی بود؛ که به صادق هدایت نیز خدمت میکرد.
جز اینها، «خانوادة هدایت، املاک وسیعی داشت؛ واقعیتی که انعکاسش را در یکی دو کار هدایت، میبینیم.4»
هدایت در شش سالگی به دبستان علمیه فرستاده شد؛ و با پایان یافتن تحصیلات ابتدایی، به مدرسة دارالفنون رفت. در سال 1295 مدرسه دارالفنون را، به سبب بیماری چشم ترک کرد. در سال 1296 ش، به مدرسه فرانسوی سن لویی، که توسط هیئتهای تبشیری مسیحی اداره میشد، رفت. در این مدرسه، درسها، هم به فرانسه و هم به فارسی گفته میشد. اما، به نوشتة دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی ـ از دوستداران و ستایندگان هدایت؛ که کتابش دربارة او، مورد تأیید کتبی برادر بزرگ صادق هدایت نیز قرار گرفته استـ او سرانجام نتوانست «سال آخر [مدرسه] سن لوئی را بگذراند و دیپلم متوسطه را بگیرد.5» با این ترتیب، در سال 1304، یعنی بیست و چهار سالگی، به تحصیل خود در این مدرسه، پایان داد.
در سال 1305 با نخستین گروه محصلان ـ نه دانشجویانـ اعزامی، به بلژیک اعزام شد و به تحصیل در مدرسه ـ نه دانشکدهـ مهندسی شهر گان مشغول شد. اما «به شهادت نامههای خودش، او هرگز به مرحلة تحصیل در رشتة تعیین شده نرسید. زیرا از عهدة ریاضیات پیشرفته [که پیش نیاز ورود به آن مرحله بود]، برنیامد.6»
در نتیجه، هدایت «یکی دو بار سعی کرد به تحصیل خاتمه دهد و به ایران برگردد.7» تا آنکه سرانجام پس از هشت ماه، از آن مدرسه اخراج شد و «نامش از دفتر اتباع خارجة شهر گان خط خورد.8»
با وجود این، با نفوذی که خانوادهاش در دستگاه دولت داشتند، توانست خود را به پاریس و رشتة ساختمان منتقل کند. اما پس از دو سال تحصیل در این رشته، موفق به ادامة آن نشد. در همین دوران (1307) صادق هدایت کوشید خود را در رودخانة مارن فرانسه غرق کند؛ که به نتیجه نرسید.
اسماعیل مرآت، سرپرست محصلان ایرانی مقیم اروپا، درصدد برآمد جواز اقامتش را باطل کند و او را به ایران برگرداند. اما «عاقبت، تلاشها و نفوذ خانواده هدایت در تهران برای متقاعد کردن مقامات به نتیجه رسید، و به صادق هدایت اجازه دادند که رشتة تحصیلیاش را در چارچوب دورة تربیت معلم، به ادبیات فرانسه [در پاریس] تغییر دهد.
اجازه نامه در اردیبهشت 1308 در تهران صادر شد.9» اما با گذشت حدود یک سال، صادق هدایت موفق نشد حتی در رشتة انتخابی و پیشنهادی خود نیز ادامه تحصیل دهد10. در نتیجه، به ایران بازگشت داده شد. این در حالی بود که «در طول اقامت هدایت در اروپا، مقامات ایرانی، بسیار بیش از آنچه که تحت شرایطی دیگر انتظار میرفت، رعایت حال او را میکردند؛ به این دلیل ساده، که یک نفر با همین نام، در تهران، نخست وزیر بود.11» که او نیز کسی جز پسرعموی پدر و مادر صادق هدایت، یعنی مخبرالسلطنه، نبود.
در مجموع «تاریخچه تحصیلات عالیاش [البته در واقعْ تحصیلات عالی نبوده، بلکه در «مدرسه12» بوده است] در اروپا، حاکی از آن است که در تحصیلات آکادمیکْ وضع مطلوبی نداشته است.13»
هدایت، بعدها خود در این باره به م.ف. فرزانه گفت: «من وقتی به فرنگ رفتم، اصلاً قصد خواندن درس کلاسیک را نداشتم. فقط میرفتم فرنگ را ببینم.14»
به این ترتیب، در سال 1309، به ناچار، به ایران بازگشت؛ و به فاصلة کوتاهی، در بانک ملی استخدام شد. در سال 1311 از بانک ملی استعفا داد و به استخدام اداره کل تجارت درآمد. در سال 1313 از اداره کل تجارت استعفا داد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. در سال 1314 از وزارت امور خارجه نیز استعفا داد. در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول کار شد. در همین سال، خانوادة هدایت از ش.پرتو خواستند که با استفاده از سِمَتِ کنسولیاش در بمبئی، ترتیب سفر او به هندوستان را بدهد. پرتو نیز پذیرفت؛ و این سفر، انجام شد.
ش.پرتو، خود، در این باره اظهار داشته است:
«وقتی خواستم به محل مأموریت خود (سفارت ایران در هند) بروم، به خانة هدایت رفتم. خانوادة هدایت که از دست صادق ذله شده بودند، از من کمک خواستند، تا لااقل برای مدتی، از شرش خلاص شوند. من با صادق دوست بودم و با خانوادهاش هم روابطی داشتم. به او پیشنهاد کردم با من به هند بیاید. با خوشحالی پذیرفت.
با هم به بمبئی رفتیم. به او جا و مکان دادم. ماشین تحریر قراضهای به او دادم تا سرش گرم شود؛ و «بوف کور» ـ آن اثر منحطـ را بتواند پلیکپی کند. من بودم که دست صادق، این پسرة لوس و ننر را گرفتم تا هند را ببیند و کار جفنگ بنویسد. حالا شما جوانها، هی مشغول او شدهاید، دربارهاش مقاله و کتاب مینویسید که چه بشود؟ ادبیات که این مزخرفات نیست!15»
هدایت نزدیک به یک سال در هند بود. در این مدت، نزدِ یک زرتشتی به نام بهرام گور انکلسیاریا، به آموختن زبان پهلوی پرداخت. در عین حال، «بوف کور» خود را در پانصد نسخه، به صورت پلیکپی، تکثیر کرد.
در سال 1316 به ایران بازگشت و مجدداً به استخدام بانک ملی درآمد. در سال 1317 به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. از سال 1320، به عنوان مترجم، در دانشکدة هنرهای زیبا مشغول به کار شد؛ و تا پایان حضور در ایران، در این شغل باقی ماند.
در سال 1324، به واسطة نزدیکیهایی که با حزب توده و بعضی اعضای مؤثر آن، و از این طریق، با «انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی» یافته بود، همچنین نوشتن داستان هجوآمیز «حاجی آقا»، به تاشکند سفر کرد. در اواخر سال 1329 به پاریس رفت، و پس از حدود چهار ماه اقامت در این شهر و درست سی و سه روز پس از ترور شوهر خواهرش ـ رزمآراـ در نوزدهم فروردین 1330، در آپارتمان استیجاری مسکونیخود، با گاز اقدام به خودکشی کرد؛ و در بیست و هفتم فروردین همان سال، جسدش ـ بدون رعایت تشریفات اسلامیـ در گورستان مسیحیان این شهر، موسوم به پرلاشز، به خاک سپرده شد.
آثار منتشره از او به صورت کتابْ به این شرح است:
رباعیات خیام، انسان و حیوان (1303)، فواید گیاهخواری (1308)، پروین دختر ساسان (نمایشنامه)، البعثة الاسلامیه فی بلاد الافرنجیه، افسانة آفرینش (نمایشنامه)، زنده به گور (مجموعه داستان؛ 1309)، سه قطره خون (مجموعه داستان؛ 1311)، سایه و روشن (مجموعه داستان)، نیرنگستان (فرهنگ عامه)، مازیار (نمایشنامه)، علویه خانم (مجموعه داستان؛ 1312)، ترانههای خیام (تجدید نظر شدة «رباعیات خیام»)، کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب (1313)، سگ ولگرد (مجموعه داستان؛ 1321)، ولنگاری (مجموعه طنز) (1323)، حاجی آقا (داستان بلند؛ 1324) و توپ مرواری (1327).
صادق هدایت، همچنین، در سالهای 1327 و 1329، آثاری از کافکا را، به همراه حسن قائمیان، ترجمه و منتشر کرد. برخی از آثار او، از جمله حاجی آقا و بوف کور، پس از مرگش، به چند زبان خارجی، ترجمه و منتشر شدهاند. با این رو، این آثار، در میان قاطبة کتابخوان کشورهایی که به زبان آنها ترجمه شدهاند، بردی نیافته، و مورد استقبال واقع نشدهاند.
م.ف.فرزانه نوشته است: هدایت در آخرین ماههای عمرش، کوشید همة نوشتههای منتشر نشده و باقیماندة خود ـجز دو اثر شدیداً ضد اسلامیاش، البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه و توپ مرواریـ را از بین ببرد. در این حال، نفرتی که همیشه از مردم کشورش داشت، در او به اوج خود رسیده بوده است:
« ـ میخواهم هفتاد سال سیاه چیز ننویسم. مرده شور ببرند! عقم مینشیند که دست به قلم ببرم، به زبان این رَجّالهها چیز بنویسم ... یک مشت بیشرف! ... یک خط هم نباید بماند ...
تازه داشتم بلد میشدم. اول کارم بود. اما این اراذلْ لیاقت ندارند که کسی برایشان کاری بکند! یک مشت دزد قالتاق ...16»
مضامین آثار و سخنان هدایت، نیز گواهی صریح و خالی از هرگونه شبهة دوست جوان و مرید صادقِ مورد اعتمادِ او، م.ف.فرزانه، حاکی از آن است که صادق هدایت، در واپسین ایام عمر، هیچ گونه اعتقادی به خدا و عالم غیب و هیچ دینی نداشته، و به شخصی کاملاً ماتریالیست تبدیل شده بوده است. فرزانه در توضیح آنکه چرا هدایت، در پایان، تمام دستنوشتههای خود، جز دو نوشتة کاملاً ضد اسلامی البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه و توپ مرواری را از بین برد، اظهار داشته است:
«زیرا بعد از یک عمر تلاش و جستجوی در عالم بیم و امید، هستی و نیستی، کمال مطلوب ... شخصیت دومی پیدا کرده که «هادی صداقت» [نظیرة معکوس «صادق هدایت»] است. و هادی صداقتْ خرقة اندیشههای ماورای طبیعی را دور میاندازد [توجه شود!] و با سرِ بلند، روی باز، در مقابل این درة شاداب و پررنگ زندگی، که از مواهب قابل لمس سرشار است، میایستد و شهادت میدهد که ضربتهای ویرانگر را دست غیب نمیزند. اصلاً دستِ غیبی که بخواهد بشر را زار و خفیف کند، وجود ندارد؛ و آنچه جلو آمیزش با پرتو خورشید را میگیرد، سایة پرچین و چروک حماقت و خرافات است، که ظالم و مظلوم به بار میآورد.17٭»
پینوشتها:
1. فرزانه، م.ف؛ آشنایی با صادق هدایت؛ نشر مرکز؛ چاپ اول: 1372؛ ص136.
2. دوانی، علی؛ نهضت روحانیون ایران؛ مجلد 1و2؛ ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ص76.
3. یاد صادق هدایت (خاطراتی از صادق هدایت؛ نوشتة اردشیر آوانسیان)؛ به کوشش علی دهباشی؛ نشر ثالث؛ چاپ اول: 1380؛ ص819.
4. همایون کاتوزیان، محمدعلی؛ صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت؛ ترجمة فیروزة مهاجر؛ انتشارات طرح نو؛ چاپ اول: 1372، ص27.
5. جنتی عطایی، ابوالقاسم؛ زندگی و آثار صادق هدایت؛ انتشارات مجید؛ چاپ اول: 1357؛ ص30.
این زندگینامه، مورد تأیید کتبی رسمی برادر صادق هدایت نیز قرار گرفته است. محمود هدایت، در نامهای خطاب به جنتی عطایی، اظهار داشته است:
«جناب آقای دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی
شرحی که درخصوص زندگانی پرملال مرحوم برادرم صادق هدایت مرقوم داشتهاید، کاشف حقایقی است که در طول عمر کوتاه آن مرحوم به وقوع پیوسته؛ و این بنده، در تقدیر زحمات آن جناب، بدینوسیله، تشکرات صمیمانة خود را تقدیم حضور میدارد.
اخلاص کیش [امضا: محمود هدایت]
15/9/2537»
این نامه، در کتاب زندگی و آثار صادق هدایت، نوشة جنتی عطایی، آمده است. (نیز، ر.ک.به: کتاب آشنایی با صادق هدایت؛ نوشتة م.ف.فرزانه؛ ص259.)
7،6و10. صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت، ص46. انورخامهای نیز، در همین باره نوشته است: «ظاهراً مرآت، از نتیجة تحصیلات او ناراضی و پول او را قطع کرده است.» یاد صادق هدایت (خاطرات و تفکرات دربارة صادق هدایت)؛ ص436.
9. یاد صادق هدایت (سالشمار زندگی صادق هدایت؛ نوشتة ناهید حبیبی آزاد)؛ص9.
11. صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت؛ ص52.
هدایت، در واقع در تمام عمر، از رانت نفوذ اعضای خانوادهاش در دستگاه رژیم پهلوی برخوردار بود. دوست صمیمیاش، فریدون هویدای بهایی نیز به این نکته اشاره کرده است:
«خوب؛ برای اینکه هم پدرش و هم عمویش آدمهای خیلی مهمی در دستگاه بودند، کسی جرئت نمیکرد صدمهای به هدایت برساند.» (یاد صادق هدایت (با صادق هدایت، از کافه فردوسی تا پاریس)؛ ص585.
12. هدایت نه در فرانسه و نه در بلژیک، هرگز به تحصیلات عالیه (دانشگاهی) نپرداخت؛ بلکه در هر دوی این کشورها، به تصریح نامه خودش، در یک مدرسه فنی (ظاهراً مشابه هنرستانهای فنی خودمان) به تحصیل مشغول شد. زیرا از هر چه بگذریم، او نتوانسته بود تحصیلات متوسطه را در داخل کشور به پایان برساند و دیپلم بگیرد:
«این بنده، صادق هدایت، چهار سال پیش، از طرف وزارت جلیلة فواید عامه سابق برای راه سازی به اروپا رهسپار شدم. مدت هشت ماه در مدرسة [توجه شود!] مهندسی «گان» مشغول تحصیل بودم. لکن چون آب و هوای آن شهر به مزاج بنده سازگار نبود و مجبور بودم، از این رو، با اجازة وزارت جلیله به فرانسه منتقل شدم. و چون برای تحصیل معماری و راهسازی به فرنگ رفته بودم، برای امتنان اوامر وزارت جلیله، به مدرسة [توجه شود!] Travux PULPi داخل و در رشتة ساختمان به تحصیل اشتغال داشتم. تا اینکه دورة این مدرسه را طی کردم. ولی از آنجایی که تصدیق این مدرسه که دولتی نبوده و اهمیت مدارس رسمی را نداشت، خیال ورود به مدرسة معماری را داشتم، که در نتیجة مخالفتهایی که ذکرش موجب تطویل کلام و تصدیع خاطر مبارک است، این کار عقیم ماند، و بالاخره منجر به این شد که از محصلین [توجه شود] وزارت جلیلة فواید عامه خارج، و جزو محصلین وزارت جلیله معارف شوم. و چون پیوسته مخالفت با ورود اینجانب به مدرسة معماری دولتی ادامه داشت، ناگزیر به بازگشت به تهران شدم.»
هدایت این نامه را در شانزدهم شهریور 1309، از تهران، برای «وزارت جلیلة طرق و شوارع» فرستاده است. (ن.ک.به: خودکشی صادق هدایت؛ ص111)
13. صادق هدایت، از افسانه تا واقعیت؛ ص28.
14. آشنایی با صادق هدایت؛ ص92.
15. جمشیدی، اسماعیل؛ خودکشی صادق هدایت؛ انتشارات زرین؛ چاپ دوم: 1376؛ ص85.
جمشیدی، در توضیح این مطلبْ نوشته است: «شین پرتو در سال 1369 که نگارنده به همراه یکی از نویسندگان مشهور به دیدارش رفته بود و دربارة چگونگی سفر [هدایت به هند] پرسشهایی مطرح کرده بود، چنین گفت.» (همان) به گفتة جبار وزیری، هدایت برای دریافت گذرنامه، همراه با فریدون هدایت به شهربانی میرود. آنجا میگوید «یکی از کمپانیهای فیلمبرداری فارسی، او را برای نوشتن دیالوگهای فارسی استخدام کرده، و در صددِ حرکت است.» اما از ذکر نام کمپانی خودداری میکند. (رستاخیز؛ ش78؛ 9/10/55)
16. آشنایی با صادق هدایت؛ ص228.
17. همان؛ ص361.
٭. نیازمند به تأکید است که ـجز علی دوانی؛ که تنها دربارة جد صادق هدایت اطلاعاتی ارائه کرده بودـ کلیة کسانی که در این مقاله، از آنانْ مطلبی ذکر شده است ـ بدون استثناـ از دوستان یا دوستداران و ستایندگان صادق هدایت بودهاند. به گونهای که پنج تن از آنان، هر یک، یک کتاب مستقل قطور، در معرفی و ـعمدتاًـ ستایش صادق هدایت، تألیف و منتشر کردهاند. (نام این کتابها، در خلال پاورقیهای ذکر شده، آمده است.)