آیا "ما ایرانی هستیم"، یعنی:
*- ما چه کار داریم که بشر امروز در علوم متفاوت تجربی و غیر تجربی، از ریاضیات محض گرفته، تا علوم پزشکی، تا روانشناسی، جامعهشناسی، تئوریهای اقتصادی، مدیریت، حقوق بشر، تا فلسفه و ...، به چه دستآوردیهایی رسیده است؟ ما ایرانی هستیم!
*- به ما چه که افلاطون و ارسطوی یونانی چه گفتهاند؟ منتسکیو چه گفته است؟ هگل، مارکس، چگوارا ... یا بودریار و باومن و سایر پست مدرنها چه گفته و میگویند؟ ما ایرانی هستیم؟!
*- اصلاً به ما چه که اروپاییها، امریکاییها، ژاپنیها و ...، اغلب مسیحی، یهودی، مسلمان و بودایی و هندو هستند که آورندگان هیچ یک از این ادیان و مکاتب، هم وطن و هم ملیتی آنها نبوده است و اصلاً کاری ندارند که آورنده دین یا مکتب منتخبشان کجایی بوده، ما ایرانی هستیم؟!
*- اینجا واسطه را هم قبول نداریم. یعنی اگر دانشمند امروز فرانسوی یا آلمانی، دین فلان پیامبر فلطسینی و یا نظریهی فلان دانشمند یونانی یا امریکایی را قبول کرده، به ما چه؟ ما حتی اگر دانشمندان ایرانی (ملاصدرا، بوعلی سینا، فارابی و ...) و حتی بزرگان شعر و ادبمان (سعدی، حافظ، مولوی و ...)، دین یک پیامبر غیر ایرانی را با ادله عقلی قبول و معرفی کرده باشند نیز قبول نداریم، چون ما یک ایرانی هستیم!
*- اساساً "عقل" ما ایرانیها تعطیل است و فقط به شناسنامه و ملیت نگاه میکنیم، اگر گوینده و دعوت کننده ایرانی بود، حرفش درست، صحیح و منطقی است و مورد قبول و تبعیت قرار میگیرد، حال چه گفته باشد یا بگوید! اما اگر ایرانی نبود، اصلاً به ما چه که چه گفته است، حق گفته است یا باطل، درست گفته یا غلط، ما نمیپذیریم، چون ما یک ایرانی هستیم؟! البته اصلاً هم دلیلی ندارد که دقت کنیم، این طرز تفکر را غیر ایرانیها به ما القا کرده و میکنند یا نه؟ بالاخره چون کلمه "ایرانی" توش آمده و تعصب ملی ما را غلغلک میدهد، کافیست. حتی اگر با همین کلمه، ما را فریب داده و به استثمار بکشند هم اشکالی ندارد.
آیا این است تعریف از یک فرد ایرانی؟! مثلاً این نمود و بروز شخصیت، هویت و حیثیت عقلی و علمی یک ایرانی است؟! این که بینش، دانش و منش جاهلیت بوده و هست. آیا آنان که به نام ایرانی، این چنین به عقل و شعور ایرانیهای گذشته و حال اهانت میکنند، واقعاً ایرانی هستند و اگر (به لحاظ شناسنامه) هستند، تعقل و تفکری هم میکنند؟!
الف - خداوند متعال، که خالق و هدایت کنندهی عالَم هستی و بشر است، و برای او هیچ فرقی بین ایرانی و چینی و امریکایی وجود ندارد، همه را خودش خلق کرده است، در آیات بسیاری فرمود: این جاهلین هر گاه پیامبری برای هدایت آنها آمد و حق را بیان داشت و راه درست و طریق رشد را برایشان ترسیم کرد، گفتند: ما قبول نداریم، پدران ما چنین نگفتهاند، ما پیروان همان آباء و اجداد خود هستیم ...؛ و خداوند میپرسد: حتی اگر آنها جاهل بوده باشند؟
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ» (البقره، 170)
ترجمه: و چون به آنها گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده پیروى کنید، گویند: (نه)، بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم پیروى مىکنیم. آیا (پیروى مىکنند) هر چند پدرانشان چیزى را تعقّل نمىکردند و (به راهى) هدایت نمىیافتند؟
ب - خداوند متعال به انسان "عقل" را موهبت و عطا نموده است و از انسان خواسته که پیرو عقل باشد. پس اگر کسی پیرو عقل نشد، دیگر فرقی ندارد که پیرو ایرانی باشد، یا عرب یا چینی؟ در هر حال بیخردی میکند. اگر مسلمان شود نیز از نوع داعشی و یا خرافاتیاش میشود – اگر ایرانی باشد نیز از نوع عوام و جاهلش و خائنش میشود.
ج - بدیهی است که وقتی "عقل" تعطیل شد، "نفس" و گرایشها و تمایلات نفسانی (و حیوانی) جایگزین میگردد. حال در این چالش، یکی میگوید: "پیرو فرمان شهوت هستم" – دیگری میگوید: "پیرو مال و منال و تقویت بنیهی اقتصادی هستم" – دیگری میگوید: "پیرو قدرن هستم" – دیگری میگوید: "پیرو ملیت هستیم" - دیگری میگوید: "پیرو هیچی نیستیم [که البته خیال میکند، بلکه او نیز تابع هوای نفس است] ... و بدین ترتیب ادیان کاذب، مکاتب یا به قول امروزیهای "ایسم"ها [مثل: اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، فمینیسم، نهیلیسم، لیبرالیسم ... و دیگر ایسمها] به وجود میآیند و اینجا دیگر حتی پیروان ایرانیشان، "عرب و عجم" نمیکنند، بلکه چشم بسته تقلید و پیروی میکنند، چرا که عقل تعطیل است.
د – وقتی انسان پرده بر عقل کشید و عَبد نفس گردید، ابلیس و سایر سپاهیان جنّ و انساش، از همین راه نفس وارد میشوند و محبتهای نفسانی را إله، معبود و ربّ [کاذب و بدلی] معرفی میکنند؛ و البته از قویترین گرایشات، کششها، میلها و محبتها، حب وطن است و حب شهوت. برای همین بیشتر از همین دو راه وارد میشوند.
ببینید که فرعون، وقتی با دعوت عقلانی و وحیانی حضرت موسی علیه السلام مواجه شد، معجزهی عینی او را نیز به چشم دید، به اطرافیان چه گفت و درباریان او چه گفتند؟ از همین راه ملیت و تعصبات قومی وارد شد:
«قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى» (طه، 63)
ترجمه: [فرعونیان] گفتند: این دو (موسی و هارون علیهماالسلام) هر آینه جادوگرند که مىخواهند شما را به جادوى خویش از سرزمینتان بیرون کنند و آیین برتر شما را از میان ببرند.
"اسم" پرستی:
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به عمویش آذر و قوم او گفت که چرا بت و مجسمه میپرستید؟ گفتند: چون پدرانمان نیز همینها را میپرستیدند؛ دین و فرهنگ و باور اجدادمان همین بود:
«إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِینَ»
ترجمه: آن گاه که به پدر خود (عمو، که به او پدر میگفتند) و قومش گفت: «این مجسمههایى که شما ملازم آنها شدهاید چیستند؟ * گفتند: «پدران خود را پرستندگان آنها یافتیم. » (الأنبیاء، 52 و 53)
انبیای الهی نیز در نهایت فرمودند که شما فقط "اسم" میپرستید [به قول امروز، فقط ایسم میپرستید]، اسمهایی که خودتان و پدرانتان گذاشتهاید و هیچ حقیقتی ندارند، همه تابع و پیرو ظنّ و نظریه هستید که بارِ علمی و عقلی ندارد. آری، وقتی "عقل" تعطیل شد و نفس حکمفرما شد، چنین میشود:
« إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23)
ترجمه: [این بتان، ایسمها، ظنّها و ...] جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کردهاید [و] خدا بر [حقّانیت] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است. [آنان] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمىکنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.
ﻫ – چرا خداوند متعال با تأکید و تشریح فرمود که کرامت، بزرگی و ارزش، به رنگ و زبان و نژاد و ملیت و قومیت و مرزهای جغرافیایی و ... نیست، حتی به آلاف و الوف دنیا نیز نیست، بلکه به تقوای شماست؟ چرا که این حکم عقل و وحی است که منطبق با حکمت الهی و نظام آفرینش است.
پس هر کس چنین گفت، بفرمایید: اصلاً لازم نیست که تابع یک ایرانی، یا تابع یک عرب، یا تابع الگوهای غربی و شرقی باشید، بلکه لازم است که تابع "عقل" باشید و اگر عقل گواهی داد که باید "توحید و معاد" را بشناسید، باور کنید و ایمان بیاورید، آن وقت میفهمید که دین، نبوت و شریعت الهی، منطبق بر عقل است و نه مرزهای متغیر جغرافیایی.