ماجرای به دام افتادن "حسن یوسفی اشکوری" از مدعیان روشنفکری دینی توسط گروهک یا به معنای صحیحتر "فرقه تروریستی مسعود رجوی" با استفاده از یکی از کثیفترین روشهای سازمانهای جاسوسی غربی و کمونیستی، یعنی استفاده از "مامور جنس مونث" و تحت فشار قرار دادن طعمه بیچاره با اسناد و عکسهای تهیه شده از این ارتباطات بوده است.
به دام افتادن اشکوری توسط منافقین
داستان بدام افتادن اشکوری بدین گونه بوده که گویا "فرقه رجوی" چند سال پیش همسر "علی احسانی" از سران تشکیلات (به نام مونا_م) را به عنوان طعمه به سراغ اشکوری نگونبخت فرستاده و پس از به دام افتادن اشکوری، با عکسها و فیلمهای بسیار خصوصی که از ارتباطات این دو تهیه کرده بود، به سراغ اشکوری رفته و وی را وادار به تمکین در مقابل خواستههای سازمان میکند. از قرار معلوم در این روند اشکوری بخت برگشته از سال 88 تا امروز عامل "سازمان منافقین" در تشکلهایی مانند گروههای موسوم به "ملی_مذهبی"، "فتنهگران"، جریان روشنفکری دینی، "سایت جرس" و ... بوده و طی این سالها فرقه رجوی تلاش میکرده اطلاعات مربوط به آنها را دریافت و نقطه نظرات خود را از طریق اشکوری به این تشکلها القاء کند.
با وجود اینکه ممکن است ارتباط نامشروع با یک زن شوهردار توسط یک متفکر به اصطلاح دینی در وهله اول باعث شکلگیری علامت سوال در ذهن خواننده شود، ولی عملکرد و استحاله فکری عناصر این جریان به راحتی علامت سوال را از اذهان پاک کرده و صرفا احساسی از تاسف ناشی از مشاهده سقوط این مدعیان به قهقهرای ابتذال در ذهن آدمی بر جای میگذارد.
ظهور "حسین دباغ" روشنفکر
جریانات "سکولار" و "لیبرال" که در پوشش "روشنفکری دینی" در صحنههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی کشور حضور داشته و همواره در راستای "دین زدایی" در کشور فعالیت میکردند، در نهضت "امام خمینی" (ره) ضربه سهمگینی را متحمل شده و بسیاری از ظرفیتهای خود در عرصههای مختلف را از دست دادند. با این حال این جریان از پا ننشسته و این بار با فروکش نمودن شور انقلابی و با استفاده از درگیر بودن ارکان مختلف کشور در "جنگ تحمیلی"، از اوایل دهه 60 به صورت خزنده، ظرفیتهای جدید و ناشناخته خود را فعال کرد که بارزترین این افراد "حسین حاج فرج دباغ" با نام مستعار "عبدالکریم سروش" بود. این جریان که ابتدا با رویکردی منافقانه خود را روشنفکری دینی مینامید در واقع پیشبرنده اصلی و بسترساز تفکرات "نئولیبرالیستی" در عرصههای مختلف فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و همچنین رویکردهای "نئوپوزیتویسیتی" در قلمرو مباحث معرفت شناختی بود. جوهره فکری این جریان به سردمداری سروش را میتوان در یک کلام دانست که آن "عدم قطعیت حقیقت در تمامی حوزهها و حاکمیت نسبیت بود" به نحوی که در جولانگاه نسبی بودن امور و سلاخی حقیقت، آن چه بر جای میماند تسلط کامل نفسانیات بر حوزههای مختلف، بدون هیچ گونه قید و بند دینی، اخلاقی، اجتماعی و ... بود.
با شکلگیری این جریان به سردمداری سروش در اندک زمانی، بسیاری از همپالگیهای فکری وی همچون حسن یوسفی اشکوری، "محسن کدیور"، "عطاءالله مهاجرانی"، "محسن مخملباف"، "محسن سازگارا" و ... پرده از چهره منافقانه خود برانداخته و مبلغ این دیدگاه در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، حاکمیتی و ... شدند. جالب اینکه این جریان پرهیاهو با بدست گرفتن ظرفیتهای رسانهای و تبلیغی، به احدی نیز اجازه نقد این تفکرات را نداده و آن را مصداق حیثیت زدایی از مومن و دافعه غیرمنطقی میدانستند!
اما از آنجا که سنت الهی بر رسوایی منافقین قرار داشته، این جریان دین ستیز برای مدت طولانی نتوانست در پشت نقاب روشنفکری دینی پنهان بوده و به تدریج ابعاد "ضد دینی و الحاد" آن بروز کرد. این اتفاق زمانی صورت گرفت که این جریان احساس کرد خروج بیش از این از پیله منافقانه خود، در واقع ورود به عرصه ارتداد است که برای این منظور میبایست از حوزه اقتدار حاکمیت اسلامی خارج شده و در دامان دشمنان اسلام، کنه اعتقادات خود را علنی کند.
در این روند، عناصر اصلی این جریان با فرار به خارج از کشور نقاب منافقانه را کنار زده و علنا شمشیر دینستیزی به دست گرفتند.
اسلام ستیزی عیان مسلک سروش
از جمله اقدامات این جریان در این روند، نفی غیر مستقیم نبوت پیامبر از طریق نفی وحی الهی به ایشان بود. در این راستا سروش در بهمن ماه سال 1386 در مصاحبه با "میشل هوبینگ"، روزنامه نگار هلندی "رادیو زمانه" به انکار عصمت قرآن پرداخته و وحی را تجربه شخصی پیامبر و ساخته ذهن بشری او دانست. تجربهای شبیه شعر شاعران که البته میتواند خطاپذیر هم باشد! عبدالکریم سروش که ید طولایی در ثبت آراء و نظریات دیگران به نام خود دارد، در این زمینه نیز با دزدی آرای افرادی چون "نصر حامد ابوزید" عنوان داشت "من فکر نمیکنم دانش پیامبر از دانش مردم هم عصرش درباره زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که امروز ما در اختیار داریم، نداشته است!"
این روند دین ستیزانه را "اکبر گنجی" با نفی "مهدویت" ادامه داد. اکبر گنجی که پس از فرار از ایران به طور کامل در اختیار "سرویس امنیتی آمریکا" و "پنتاگون" قرار گرفته، در ادامه نظریه پردازیهای استادش، وجود "حضرت ولیعصر" (عج) را انکار و آن را ساخته و پرداخته شیعیان دانست.
همچنین، اباحهگری این جماعت که از استخفاف حجاب شروع شد، در نهایت پستی و پلیدی به لجام گسیختگی در "روابط جنسی زن و مرد" کشیده و در نهایت سر از توجیه "همجنسگرایی" درآورد.
در پروژه تئوری پردازیهای دین ستیزانه، عبدالکریم سروش تلاش کرده با شکستن تابوهای دینی و فرهنگی نامی ویژه از خود به یادگار بگذارد که کمتر در این عرصه وجود داشته باشد. در این خصوص سروش در فروردین ماه 1391 در جلسه پرسش و پاسخ "دانشگاه تورنتو" اظهارنظرهایی داشت که تاسف بلکه تعجب همگان را نیز برانگیخت. سروش با وقاحت کامل در پاسخ به سوالاتی راجع به همجنسگرایی و "زنای با محارم" عنوان داشت "در داخل حوزه دین که تکلیف روشن است، اما بیرون از فضای دینی کمی اوضاع فرق میکند... ممنوعیتهای شرعی برای سن تکلیف است. انسانهای امروزی مایلند یک انسان حق مدار باشند تا یک حیوان تکلیف گرا؟!"
سروش با نام بردن از حقوق انسانها، همجنسگرایی را نیز یک حق میداند و به خود اجازه اظهارنظر در رابطه با چنین حقی نمیدهد!
سروش مهمترین چالش در ایران را چالش میان اخلاق و حقوق میداند. او میگوید "بسیاری از مسائلی که در گذشته غیراخلاقی بوده امروز تحت عنوان حق، اخلاقی محسوب میشوند". مثالهایی که وی برای تائید حرفهای خود میزند بسی شگفت انگیزتر از تئوری پردازیهای اوست.
وی میگوید "در گذشته ارتباط جنسی با محارم اخلاقا ممنوع بوده، ولی امروز به عنوان یک حق شناخته میشود و چنانچه رضایت طرفین باشد، مشکلی ندارد. در گذشته ارتباط یک زن شوهردار اخلاقا مذموم بوده، ولی امروز یک حق محسوب میشود. یعنی اگر زنی چنین کاری کند هیچ قانونی حق ندارد گریبانش را بگیرد. حتی اجازه ندارد به اندازه یک جای پارک نامناسب او را جریمه کند. بی اخلاقی در گذشته، امروز به عنوان حق مجاز است!"
از دیگر کسانی که در چارچوبهای دین ستیزانه اقدام به نظریه پردازی نموده، حسن یوسفی اشکوری است.
اشکوری پس از فرار از ایران با توجه به سابقه روحانی بودن به نوعی به عامل مشروعیت بخش در به چالشکشیدن و نقض ارزشها و مبانی اعتقادی اسلامی تبدیل شده است. وی همواره یکی از عوامل ثابت در نشستهای خبری شبکههای ضد اسلامی همچون "بی بی سی فارسی" و ... بوده و در فضای مجازی از عناصر بسیار فعال در نفی احکام دینی است.
اشکوری، گرگی در لباس میش
نکته جالب در خصوص حسن یوسفی اشکوری، انطباق کامل افکار و نظریات وی در نفی احکام دینی با عملکرد شخصی او در ابعاد مختلف است.
به عنوان نمونه، اشکوری در هشتم اردیبهشت ماه سال 90، با انتشار مقالهای در سایت "کمیته گزارشگران حقوق بشر"، تقریبا تمامی احکام اسلامی در موضوع خانواده و زنان را به چالش کشیده و آن را متعلق به شرایط اجتماعی و خانوادگی زمان بعثت و موقعیت حجاز میداند.
وی در این مقاله آورده است "اگر قبول کنیم در قلمرو زندگی آدمی یعنی امور روزمره، اصل بر تصمیمگیری آزاد و مختارانه و مصلحت اندیشانه هر انسانی ولو مومن در هر زمان و مکانی است و دین و شرع مسئولیتی در این زمینه ندارد، حداقل آن است که به تعبیر فقهی میدان مباحات بسیار فراخ خواهد شد و شمار قابل توجهی از احکام شرعی کنونی در این حوزه (حوزه خانواده) بلاموضوع خواهند بود!"
وی اضافه میکند "برای تنظیم خانواده سالم و انسانی نیز رعایت عدالت شرط اساسی و گریزناپذیر است. رعایت عدالت نیز برابری زن و مرد به عنوان دو رکن خانواده در استفاده برابر از تمامی امکانات و امتیازات و حقوق انسانی است... نظام خانواده کهن موضوعیت خود را از دست داده و در حال از دست دادن است و مسلمانان نیز دیر یا زود به این امر تن خواهند داد و بدان اعتراف خواهند کرد".
نکته جالب آنکه پس از چنین مقدمه چینی، اشکوری شروع به انتقاد از احکام اسلامی در تبعیض علیه زنان کرده و با ذکر چند مقدمه همچون؛ نصف بودن "ارث خواهر" نسبت به برادر، "وجوب تمکین زن در مقابل مرد" و ... به این نکته اصلی مورد نظرش یعنی "عدم عدالت در حق چند همسری مرد و عدم وجود این حق برای زنان" اشاره میکند.
رفتار اشکوری در ارتباط با خانم (مونا م) همسر آقای علی احسانی نشان دهنده آن است که اشکوری به شدت عامل به باورهای خود بوده و در ارتباط غیر اخلاقی با یک زن شوهردار قبحی نمیبیند. فقط بداقبالی اشکوری این بوده که این زن مامور به دام انداختن اشکوری بوده و احتمالا ارتباط وی با او چندان در چارچوبهای تئوریک اشکوری قابل تعریف نیست، وگرنه این متفکر فاسدالاخلاق احساس بهتری نسبت به توسعه تفکراتش در بستر جامعه مییافته است.
در اینجا ذکر این نکته خالی از لطف نیست که امروزه ارزش اقداماتی چون خلع لباس افرادی همچون اشکوری عیان میشود، چرا که در صورت استمرار رفتار افرادی از این دست در لباس روحانیت، این موضوع میتوانست فاجعهای عظیم برای جامعه دینی محسوب شود.
همچنین، امیدواریم این آخرین نمونه از انحرافات عملکرد این آقایان به اصطلاح روشنفکر دینی بوده و نام دین بیش از این آلوده به اعمال این دین ستیزان نگردد، چرا که مجوزهایی که سروش در اعمال غیر اخلاقی صادر کرده، بسی پستتر و رذیلانهتر از تئوریهای اشکوری بوده است.
سلطه استکبار بر تفکرات سروش و پیروانش
نکته دیگری که در بررسی چرایی رویکرد نظری و عملی افرادی همچون سروش و اشکوری و ... میتواند مورد توجه قرار گیرد، همراهی و همگرایی این جریان با نظام سلطه بینالمللی در قداست زدایی از ارزشهای دینی و انسانی و کمک به سیطره امیال شهوانی و خواستههایی شیطانی است.
ریشه این موضوع را نیز نه تنها در اختلافات فرهنگی و ایدئولوژیک که در نزاع قدرت در عرصه بینالمللی میبایست جستجو کرد، به نحوی که سیطره فرهنگی غرب بستری برای گستره سلطه این تفکر بر تمامی ابعاد حیات انسانی اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و ... است.
در نگاه کلانتر، بهره گیری از ظرفیتهای غیراخلاقی و مقابله با ارزشهای دینی و الهی توسط جهان غرب، بخشی از نزاع بین خیر و شر در جهان است که در یک سمت آن دینمداران و خداجویان و در طرف دیگر آن نظام ظالمانه بینالملل با سردمداری آمریکا و صهیونیسم بین الملی قرار دارند.
نزاعی که پس از قرنها کشاکش میرفت تا در قرن بیستم میلادی با پیروزی تاریکی بر نور و غلبه شیطان بر انسان پایان یابد، ولی از آنجا که سنت و مشیت الهی در نهایت غلبه نور بر تاریکی و حقیقت بر ظلمت است، خداوند مردی از نسل خوبان را برانگیخت تا با احیای شعارهای انبیای الهی پیروزی حق بر باطل را رقم زند.
در این روند امروزه استکبار جهانی به سردمداری شیطان بزرگ تمامی ظرفیتهای تکنولوژیکی، فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود را بسیج کرده تا حرکت خمینی کبیر به پیروزی نهایی نرسد.
در این میان جریان روشنفکری به اصطلاح دینی که زاییده تفکرات لیبرالیستی و نئولیبرالیستی غربی است، پیاده کننده نظام فکری دشمن و توجیه کننده تفکرات و رفتارهای دین ستیزانه در پوشش تفکر و عمل دینی گردیده است.
در واقع میتوان گفت عملکرد روشنفکری دینی بخشی از هجمه ناتوی فرهنگی دشمن علیه جهان اسلامی و ارزشهای انسانی است که میکوشد با همراهی امپراطوری رسانهای جهان غرب هویت دینی جوامع اسلامی را به مسلخ بکشاند.
در این زمینه جالب توجه خواهد بود اگر بدانیم که امروزه 4000 کانال ماهوارهای هرزه نگاری به صورت مجانی و شبانه روزی در فضای ماهوارهای کشور ایران فعالند، در حالیکه تقریبا در تمامی کشورهای غربی این شبکهها از نیمه شب به بعد دارای برنامه بوده و تماما به صورت کابلی و در ازاء دریافت هزینه اقدام به پخش برنامه میکنند.
همچنین، نگاهی به برنامههای مختلف شبکههای ماهوارهای از شبکههای خبری همچون بی بی سی فارسی گرفته تا شبکههای به اصطلاح اجتماعی و خانوادگی همچون "من و تو"، "فارسی وان"، "جم تری وی" و ... نشان میدهد که همگی این شبکهها در راستای تخریب کیان خانواده، دین زدایی و القاء تفکرات "سکولار" و "پلورالیستی" به شدت در حال فعالیتند.
در این روند آنچه قابل مشاهده است، تلاش مزدوران فکری و فرهنگی همچون سروش، اشکوری، کدیور، گنجی، مهاجرانی و ... در تئوریزه کردن فساد و مشروعیت بخشی به لجام گسیختگی اخلاقی است.
متاسفانه تئوری پردازیهای دین ستیزانه که از اوائل دهه 60 تاکنون ادامه داشته، نتیجهای بسیار تلخ در فضای سیاسی و اجتماعی کشور رقم زده و آن فروغلتیدن بخشی از عناصر و جریانات سیاسی کشور در منجلاب بیدینی و تقابل علنی آنها با نظام دینی حاکم بر کشور بود، که بارزترین مصداق آنها را میتوان تلاشهای میدانی و بی پرده این جریانات برای براندازی حکومت دینی در رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 دانست.
آنچه در وقایع سال 88 رخ داد، کنار زدن پرده تزویر و نفاق از چهره بخش عمدهای از جریان سیاسی موسوم به اصلاح طلبان و قرار گرفتن آنها در مقابل نظام دینی برخاسته از خون صدها هزار شهید بود، فتنهای که طی آن محصول استحاله فکری روشنفکری نئولیبرال، تحت عناوینی همچون تفکر اصلاح طلبی، گروهکهای التقاطی موسوم به ملی_ مذهبی، جریانات به اصطلاح دمکراسیخواه، جریانات و عناصر وابسته و مزدور به اصطلاح حقوق بشری و ... همگی ضمن اینکه با شمشیر عریان در مقابل حکومت دینی قرار گرفتند، بلکه توانستند از حمایتهای تمامی دشمنان اسلام اعم از نظام سلطه بین المللی، گروهکهای ضد انقلاب خارج نشین، امپراطوری رسانهای دشمن و ... بهره مند گردند.
البته آنچه در نهایت تعیینکننده بین نزاع حق و باطل در این عرصه شد، دست خداوند قهار بود که از آستین ملت بیرون آمده و طومار دشمنان دین خدا را در هم پیچید.
در پایان امیدواریم که خداوند متعال همواره ما را در پناه رحمت خود حفظ نموده و از فروافتادن در ورطه شیطان حفظ نماید، چرا که مجازات رویگردانان از رحمت الهی، تسلط شیطان بر تمام ابعاد فکری و رفتاری آنان (به اذن الله) خواهد بود.
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطنا فهو له قرین. (و هر که از یاد خدای رحمان دل بگرداند، شیطانی بر او میگماریم که همدم او گردد.( (زخرف آیه 36)
محمد جواد بنی اسد
چرا مدافعان حرم در سوریه هستند؟ و اصلا چرا کمک به کشورهای مظلوم منطقه و رزمایش اقتدار در خلیجفارس؟ عده بیشماری از جوانان کشور سؤالاتی از این دست در ذهن دارند، و البته به حق هم این سؤالات به ذهنشان خطور میکند اما خوب است در این مجال پاسخی روشن و مبین به این پرسشها داده شود و اصلا نه فقط به جوانان بلکه به آحاد مردم کشور.
ام العلل حضور و کمک ما در کشورهای مظلوم منطقه همچون سوریه همان مباحث دینی و عقیدتی بیشماری بر میگردد که وجود ما را توجیه میکند، ما بسیار داریم در احادیثمان که دفاع از مظلوم بر هر مسلمانی واجب است. به طور مثال نقل است از حضرت رسول (ص) که ایشان میفرمایند هر کس صدای مظلومی را بشنود و او را یاری نرساند مسلمان نیست . ایشان فرمودند مظلوم نفرمودند خویشاوند ، دوست، هموطن و یا هم کیش و آئین .
پس معلوم میشود تعریف واژه مظلوم در نظر پیامبر بسیار مفصل است و بحثش فراتر از این محدودیتهاست، فرمودند مظلوم، یعنی هر انسانی که مورد ستم واقع میشود حالا شاید آن انسان زنی یهودی مسلک باشد که در سرحدات اسلامی و در بازار مسلمانان خلخال از پای او در آورده باشند . ببینید امیر مومنان علی علیهالسلام دقیقا خطاب به تماشاگران آن تجاوز چه میفرمایند:
در اینجا امیرالمؤمنین علی(ع) نمیفرماید که «چرا چنین ظلم بزرگی رخ داده است؟! و انسان اگر در این غصه بمیرد، حق دارد!» بلکه حضرت بعد از اینکه از غارت آنان سخن میگوید، میفرماید: در مقابل این غارتگری آنها، مردم منطقه چه کردهاند؟ جز اینکه طلب ترحم کردهاند و ملتمسانه از آنها خواستهاند: «خواهش میکنم به ما لطف کنید، خواهش میکنم گردنبندها را نبرید، خواهش میکنم ما را نزنید!» اما کسی در دفاع از این مردم و این زنانی که غارت شدهاند، شمشیر نکشیده است و آن غارتگران بدون اینکه زخم بردارند، بدون اینکه خونشان ریخته شود و احدی از آنها کشته شود، سالماً و غانماً برگشتهاند(مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُ دَمٌ؛ همان)
بعد از این است که حضرت میفرماید: «آدم اگر به خاطر این خبر از غصه بمیرد حق دارد»
ما باید قبول کنیم که نمیشود گزینشی مسلمان بود و مسلمانی کرد نمیشود، هر روایت و آیتی که مورد پسندمان بود را از اسلام بگیریم و مو به مو اجرا کنیم و هر کدام مورد پسندمان واقع نشد دور بریزیم.
ما یا پیرو محمد(ص) و مسلمان هستیم یا نه، که اگر هستیم همین یک حدیث ما را وادار به حضور در سوریه، عراق و سایر کشورهای مظلوم و مورد ستم منطقه میکند.
مسئله عقیدتی دوم اینکه در کشوری مانند سوریه تکههایی از شجره تشیع و تکههایی از تن و روح ما شیعیان جا مانده است.
شیعه در این سرزمین قلبش و تمام موجودیتش و آن راوی کربلا را جا گذاشته است، مگر میشود، غیرت جوان شیعه ایرانی قبول کند که حرمین شریفهامالمصائب حضرت زینب و سه ساله اباعبداللهالحسین حضرت رقیه سلامالله علیهما مورد تهدید باشد و ما اینجا آسوده خاطر به هیئت و منبرمان بپردازیم و فقط روضهخوانی کرده و اشک بریزیم.
مگر میشود ما که عمری در هیئات مذهبی سرسفره اباعبدالله بزرگ شده ایم الان برای مصلحت و صلح اندیشی با کدخدا از داروخانه عربی، عبری، غربی یک دیازپام ده بخریم و بخوریم و رفع غیرت کنیم و آسوده و بیخیال نسبت به این خطوط قرمز آرام بخوابیم.
خوب شدنی نیست ، اصلاً غیرت به ما اجازه نمیدهد.
مگر نبود اینکه قبر حضرت حجر بن عدی را شکافته و بیحرمتی کردند بر پیکر پاک ایشان .
اتفاقات دیگر از این دست مگر بعید است از این مواجب بگیران وحشی صفت و درنده خو .
ما و پدرانمان قرون متعددی در مکتب و هیئات میگفتیمای کاش در کربلا میبودیم و چهها میکردیم خوب امروز این کربلا اتفاق افتاده مرد است و میدان عمل.
فرض محال بیتفاوت هم باشیم خوب بعدش چه میشود؟ زشت نیست که آیندگان بیایند و سالها بر سر و پیکرشان بکوبند کهای کاش در قرن ۱۵ هجری پدران بیغیرت و تعصب ما حرکتی میکردند که این ننگ روی پیشانی تشیع ممهور نمیشد.
چاره اندیشی قبل از وقوع یعنی همین حضور پررنگ یعنی همین کاری که الان مدافعان حرم دارند انجام میدهند.
همیشه گفته میشود که سؤال را با سؤال نباید جواب داد ولی به نظرم اینجا طرح چند سؤال برای جواب به این دست پرسشها کمککننده است.
اصلاً من جوان ، تا به حال از خودم پرسیدهام که آمریکا به چه علت از آن سوی دنیا هزاران هزار کیلومتر را میپیماید و نظامیانش را وارد کشورهای عراق، سوریه، پاکستان، عربستان و دیگر کشورهای منطقه میکند؟
چرا آنها در اکثر کشورهای غرب آسیا پایگاههای فعال نظامی دارند؟
چرا به قول حضرت آقا نمیروند در منطقه خودشان ؟ وقتی ایشان فرمودند: «اگر مقابل دشمن از نشان دادن قدرت بترسیم، دشمن پررو میشود، میگویند ایران در خلیجفارس رزمایش نداشته باشد؛ چه غلطها!»
از آن طرف دنیا میآید رزمایش برگزار میکند؛ خب بروید همان خلیج خوکها، اینجا چه میکنید!؟
سؤال دیگر اینکه چرا مدام افتضاح نظامیشان درخلیج خوکها فراموششان میشود؟
مگر چه اهمیتی دارد این منطقه که ابرقدرتها طی قرون متوالی دست از سر این منطقه برنمیدارند؟
و چرا آنها این منطقه را با نام هارت لند یعنی قلب زمین میشناسند؟
اگر کسی بتواند این سؤالات را به درستی در ذهنش پاسخ دهد تا حدود زیادی به جواب سؤالات ابتدایی و چرایی حضور مستشاران نظامی ایران در منطقه پی خواهد برد.
چطور میشود که آمریکا از آن سوی دنیا بلند میشود و میآید این طرف دنیا در منطقه ما و در خانه ما و در آبهای آزاد ما ناو میآورد، ناوشکن میآورد ، هواپیما و زیر دریایی و موشک میآورد و دخالت میکند و شیطان معابانه نقشآفرینی میکند و به قول خودش قدرتش را به تمام دنیا نشان میدهد آن وقت ما حق نداریم در حیاط خانه خود زورمان را نشان متجاوزبدهیم، حضورمان را نشان متجاوز بدهیم؟
حریم، حریم ماست و خانه، خانه ماست اینجا منطقه ماست ما که نرفتیم خلیج مکزیک، آنها آمدهاند خلیجفارس ما را آلوده به حضورنحسشان کردهاند و تازه به اسم این حریم هم بیحرمتی میکنند و به اسم آن هم رحم نمیکنند.
این چه استدلالی است که میگویند ما برویم درون اتاق خواب خود پنهان شویم و آن متجاوز درون حیاط خانه ما عربدهکشی کند.
ما در خاک سوریه که هم پیمان نظامی و استراتژیکی سالهای دورمان است نباشیم آن وقت آمریکا از آن سوی دنیا بیاید درون این منطقه و قدارهکشی کند؟
پس کی قرار است ما قدرتمند شویم؟ کی قرار است حرف حقمان را صادر کنیم؟
تا کی قرار بر این باشد که ما بنشینیم و آن بدمستان زر و زور بر سر ملتهای مظلوم منطقه و مسلمانان منطقه بکوبند؟
ما میرویم تا آنها نیایند ، و اگرآمدهاند فرار کنند و بروند.
اگر فکر کردهاند که ما روزگاری از خانه خود عقبنشینی میکنیم این را کور خواندهاند.
ما متجاوز نیستیم ما مدافعان حرم هستیم، ما مدافعان زائران حرم هستیم ، ما مدافعان مظلومان مسلمان منطقه هستیم این مظلومان منطقهاین مسلمانان منطقه چشم امیدشان به کشور قدرتمندی مثل ایران است.
این مردم مظلوم منطقه سالهاست که چشم مالیدهاند تا کشوری قدرتمند مانند ایران ، در جهان اسلام بروز و ظهور کند و دادخواهی کند از آنان در برابر ظالمان و مستکبران.
گذشته از اینکه اگر بخواهیم دقیق به این مسائل نگاه کنیم امروز در دنیا و در میان کشورهای دنیا کشوری موفق است و کشوری قدرتمند است وکشوری حرفش برو دارد که در مسائل مهم مداخله داشته باشد و در مسائل مهم نقشآفرین باشد. ایران امروز در دنیا نقشآفرین است ایران ما امروز در منطقه خودش و در خانه خودش و در خلیجفارس خودش نقشآفرین است و حرف اول و آخر را میزند و صد البته در راستای هویت و آرمانهای اسلامی و انقلابی و در حمایت از مردم مظلوم منطقه و نه مانند آمریکا و عمالش برای چپاول ملتها.
البته که تفاوت ما با مستکبران ، زالو صفتی آنهاست ، فرق اینجاست که ما به درخواست کمک کشورهای منطقه لبیک میگوئیم و آنها متجاوزانه روی منابع و سرمایههای آن کشورها چنبره میزنند.
اما در این بین عقل چه میگوید ؟
یک سؤال از عقل بپرسیم و آن اینکه اگر یک شب ببینیم خانه همسایهمان آتش گرفته و دارد در شعلههای حریق میسوزد ، آیا به کمک همسایه میرویم یا نه آسوده بالش را بغل میگیریم و راحت تا صبح میخوابیم؟
آیا میگوئیم به من ربطی ندارد، من فردا صبح زود باید بروم سر کار خودش میدانند و خانهاش یا اینکه من خودم هزار تا مشکل دارم و ...
حالا هر چند که اصلاً سلام و علیکی هم با آن همسایه نداشته باشیم، به کمک میرویم یا نه؟ مسلم است که میرویم به کمک همسایه، چون ما میدانید اگر آتش و شعلههای بیرحم حریق در خانه همسایه خاموش نشود آن شعلهها اندک زمانی بعد به خانه خودمان نیز سرایت میکند، و منزل ما هم در تهدید است.
پس ظاهراً آن تلاش و سعی ما ، در خاموش کردن خانه همسایه است ولی در واقع ما داریم خانه خودمان را قبل از سوختن خاموش میکنیم.
سند این ادعا هم حادثه تروریستی ۱۷ خرداد در تهران است . جایی که یک ترقه کوچک از آن آتش بازی و آتشباری داعش در سوریه به بهارستان کشید حالا ببینید هر کوچه و هر خیابان و هر محلهای از تهران، همدان، کرمانشاه، ایلام یا خوزستان اگر قرار بود هر شب و هر ساعت این داستان برایش تکرار شود چه زیان بزرگ و جبران ناپذیری بود برایمان .
حالا الان این همسایه که خانهاش آتش گرفته که دشمن نیست این همان همسایه ۳۷ سال پیش ماست ؛ همان همسایهای که آنروزها وقتی صدام آتش زد خانه ما را کمک کرد تا این خانه خاموش شود.
این بشار پسر آن حافظ اسدی است که مستشار میفرستاد و موشک و سلاح کمک میکرد تا ما آتش را خاموش کنیم.
ما باید متوجه باشیم که داعش را چه کسی به جان سوریه و عراق انداخت.
ما باید متوجه باشیم که محور مقاومت علیه صهیونیسمها و خاکریز اول الان سوریه است . متوجه باشیم که اگر نرویم و خاکریز اول را پر نکنیم و نجنگیم آنها پله ، پله جلو میآیند و قانع نمیشوند چون اصلا هدف نهائیشان سوریه نیست.
آنها دارند جلو میآیند تا ما را پس بزنند و عقب برانند جلو میآیند چون ما نیابتی در مرزشان تهدیدشان میکنیم چون رکب خوردهاند از تیزهوشی ایرانی جماعت.
سادهتر بگویم، فی الحال ایران، عراق، سوریه و لبنان در استکبار ستیزی و در قطع ید مستکبران جهانخوار که دست روی منطقه گذاشتهاند همفکر و هم سیاستند و اتفاقا هم مرز نیزهستند و جالب اینکه لبنان مرزآبی و خاکی با اسرائیل دارد .
پس واضح شد که لبنان در مرز مشترک با اسرائیل شده بود خط مقدم نبرد ، سوریه و عراق هم شده بودند شاهراه مواصلاتی بسیار هموار این جبهه و ایران هم عقبه جبهه را مستحکم پر کرده بود وبه خط مقدم تدارکات میرساند ، حالا در همه جنبهها که میشد تدارکات رساند.
خدعه کثیف
الان اسرائیل از این اتحاد به خود لرزیده است میخواهد با خدعهای کثیف سوریه و بعد عراق را از این پازل بیرون بکشد و بعد حزب الله لبنان را هم در محاصره، خلع سلاح کند. آن وقت است که صهیونیستها مرزشان را میآورد بیخ گوش ما.
خدعه کثیف که میگویم از این بابت است که مسلمان را با مسلمان میکشند و البته در سرزمین مسلمان و با هزینه مسلمان و خودشان فقط آن بیرون گود تماشاگرند و کف میزنند و سوت میکشند. این را مستند عرض میکنم و سند آن هم سخنان سخیف آقای دینا رور اواکارنماینده ایالت کالیفرنیا در کنگره آمریکاست ایشان چندی پیش با حمایت از حملات گروه تروریستی داعش در تهران گفته بود «ترجیح میدهم شیعیان و اهل تسنن یکدیگر را بکشند» هر چند که از نظر ما داعش صهیون است با پوشش اسلام برای فریب افکارعمومی جهان، داعش یک موجشکن بود که غربیها در برابر موج عظیم بیداری اسلامی در دنیا بنا نهادند. یک موجشکن وحشتناک برای ترساندن دلهای در حال بیدار شدن از اسلام و مسلمان جماعت .این است سیاست کثیف یک مستکبر حالا ما نرویم که این افکار کثیف بیایند پشت درب خانهمان با عقل جور در میآید؟
ما نباید بگذاریم آنها به اهدافشان و نقشههایشان که برای امنیت این خاک دارند برسند ، ما نباید اجازه دهیم که ابتکار و قدرت عمل را از دستان ما خارج کنند اینجاست که انسان یاد نصایح ناب امیرالمؤمنین علی علیه السلام میافتد که فرمودند «برای جهاد با دشمنان کوچ کنید.خداوند شما را رحمت کند.در خانههای خود نمانید که به ستم گرفتار و به خواری دچار خواهید شد، و بهره زندگی شما از همه پستتر خواهد بود، و همانا برادرِ جنگ بیداری و هوشیاری است، هر آنکس که به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابید. نهج البلاغه نامه 62»
چقدر این جمله درست است و چقدر به دل آدم مینشیند
خاکریز برود در حلب خیلی بهتر است تا در کرمانشاه .
میدان جنگ با دشمن بیابانهای تفتیده سوریه باشد که خیلی بهتر است تا خانه و زندگی مردم سردشت و پیرانشهر .
بیاییم اینطور به قضیه نگاه کنیم و بیاییم پس از قرنها یک بار هم که شده امتحان کنیم دوراندیشی راهبردی را .
اشتریان امروز رسیدهاند به خیمه معاویه زمان و عمرو عاص دستور داده قرآنها بر سر نیزه شود بیاییم اینبار اشتریان را تشویق به مبارزه با تزویر کنیم .
آنها دیدند حریف مدافعان حرم ما نمیشوند شروع به شبه افکنی در دل کشور کردهاند و ما هم بیاییم کار بزرگی کنیم و در راستای حمایت از تفکرات راهبردی انقلاب گام برداریم. بیاییم روشن شویم و روشنگری کنیم.
منبع: کیهان