💠مناظره یوسف و زلیخا
🔰ابن عباس می گوید:
💠یوسف در منزل عزیز مصر و زلیخا سه سال زندگی می کرد تا اینکه زلیخا به او علاقه پیدا کرد و عاشق او شد،به خدا قسم به ما رسیده که هفت سال زلیخا خودش را در مقابل یوسف قرار می داد ولی یوسف به زمین نگاه می کرد و از ترس خدا نگاهش را به زلیخا آلوده نکرد.
🔻روزی زلیخا به یوسف گفت:
سرت را بالا بگیر و لااقل یک نگاه به من بینداز(خواهش و التماس برای گناه).
✅یوسف گفت: می ترسم کور شوم! (اشاره به نزول بلا در هنگام گناه،اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء)
🔻زلیخا گفت: چه چشم های قشنگی داری(تحریک برای دعوت به گناه)
✅یوسف گفت: این دو چشم اولین عضوی است که در قبر از حلقه بیرون آمده و بر روی گونه هایم قرار می گیرد.(اشاره به زودگذر بودن گناه)
🔻زلیخا گفت: چقدر خوشبویی!!(باز هم تحریک به گناه)
✅یوسف گفت:بعد از سه روز که مرا در قبر می گذارند،اگر مرا بو کنی،از بوی گندم فرار می کنی.
🔻زلیخا گفت: چرا به من نزدیک نمی شوی؟!
✅یوسف گفت: امیدوارم به وسیله این کار به خدا نزدیک شوم.
🔻زلیخا: فرش من جنسش از حریر است،بلند شو و حاجت مرا برآورده کن.
✅یوسف:می ترسم که بهره خودم را در بهشت از دست بدهم(اشاره به اینکه هیچ کس بیشتر از روزی خود بهره مند نمی شود)
🔻زلیخا: تو را تسلیم جلادها می کنم(تا تو را کتک بزنند)
✅یوسف: در این هنگام خدا برای من کافی است (فقط بر خدا توکل می کنم).




در مورد مردان نیز این گونه نیست که بتوانند با هر نوع لباسى از خانه بیرون آیند و نوع پوشش آنها به هر صورتى جایز باشد؛ بلکه مردان نیز در این جهت، با محدودیتهاى خاص خود نسبت به پوشش، روبهرو هستند؛ اما محدوده پوشش آنان، به جهتحضور بیشتر در اجتماع و کارهاى سخت و به جهت اینکه زن، مظهر جمال و زیبایى و مرد، موتورمحرکه اقتصاد در جامعه است، با زنان متفاوت است.